ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیروز شدیدا حس اینو داشتم که زیر بارون خیس بشم . باد میومد و میرفت ، رعد و برق میزد ولی از بارون خبری نبود . یکم بعد گرمای خورشید رو حس میکردم که از پشت سرم میتابید و بعد قطره های بارون اومدن و منم از خدا خواسته سر جام نشستم تا یکم لذت ببرم از گرما و سرما و بوی خاک . اسمون یه طرفش ابی بود و خورشید میتابید ، طرف دیگش سیاهه سیاه. منظره ی جالبی بود بیشتر از هروقت جای خالی یه دوربین حرفه ای تو زندگیم رو حس کردم .
پ ن : اون چند تا خط سفید تو عکس قطره های بارونن ، توان گوشیم در همین حد بود :D
ازاون عکسای پر از حس خوب
عکس هنری شده دایی
مرسی
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چکچک چکچک چکار با پنجره داشت