ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تو ادبیات سوم یه درس داشتیم شبنم عشق. درمورد خلقت انسان و عشق و.... روزی خدا به جبرئیل دستور میده یه مشت خاک بیاره و خاک حاضر نمیشه بیاد. و بعد میکائل و اسرافیل میرن و همین اتفاق میوفته. اخر سر عزرائیل میره و به زور یه مشت خاک میاره پیش خدا. و فکر میکنم دلیل اینکه فرشته ی مرگ عزرائیل هست ، شاید همینه . از همون اول به زور بردتمون و تا امروز ،این کارو ادامه میده.
ادما از خاکن و در نهایت تو خاک دفن میشن.
اما اگه خدا اون روز به جای خاک ، یه مشت ابر بر میداشت ، ادما رو تو اسمون دفن میکردن ؟ یا اگه یه چوب میخواست ، ادما رو تو دل درختا دفن میکردن ؟ اگه یه ستاره میچید و ادمو از اون میساخت ، ادمارو تو ستاره ها دفن میکردن ؟
کاش یه مشت ابر بر میداشت ، تا بعد مرگمون ،بریم اسمون و کم کم ، از اونجا ببیاریم رو زمین.
اون موقع روزای بارونی به جای بوی خاک ، بوی کسایی که دوستشون داشتیم و دیگه نیستن ، همه جا میپیچید...
چقد احساسی بود