خب بعد امتحان باید بری بیرون یکم بچرخی تا واسه امتحان بعدی اماده شی ، البته با یک روز تاخیر ، تا هم اتاقی های دیگر نیز امتحانشون رو داده باشن و همراهت بیان برای تجدید قوا . امروز رفتیم بیرون . خرازی هایی که قرار بود ازشون حلقه و نخ بگیریم تا فری دریم کچر درست کنه واسه دوست پسرش که اویزونش کنه به سازش که تازه خریده. و چون خودش بلد نبود ، زحمتشو من کشیدم . انتخاب وسایل و رنگش و البته درست کردنش . رسیدیم خوابگاه ، اصلا حوصلشو نداشتم ولی خب دیدم دلش میخواد زودتر این این نخ ها به هم باقته بشن و بشینن رو حلقه ی خالی . دست به کار شدم ولی خب اخر کار خوب در نیومد. درسته بچه ها خوششون اومد ولی میتونستم ظریف تر و قشنگ تر درست کنم .
به اون نخ ها و حلقه ها و مروارید های بلاتکلیفی که قبل از اومدنم گذاشته بودم تو کشو فکر کردم. میخواستم دریم کچر درست کنم. و یه دستبند ساده از مروارید سیاه مات ....
و میرسم به امتحان 1 بهمن که امتحان مهمه ... ادبیات فارسی 3 واحدی . کلا ما دو تا درس 3 واحدی داریم که یکی ادبیاته یکی هم زبان انگلیسی عمومی. بقیه همه 2 واحدی هستن. واسه همین این خیلی مهمه برام . اگه 20 بگیرم خیلی خوب میشه ، میتونه تاثیر دسته گلی که دیروز به اب دادم رو کم کنه .
درسته معدل و این چیزا ریاد برام مهم نیست ، اگر ه م باشه ، دیگه کاری از دستم بر نمیاد چون خیلی دیره ولی ....
ولی یه حسی بهم میگه ، هر چقدر هم خوب بخونی ، اخرش گند میزنی .....
حس میکنم سرما خوردم. ولی میدونم که مریض نمیشم ، خیلی وقته که دیگه مریض نمیشم. .یه پا بادمجون بم شدم واسه خودم.
یادمه چند سال پیش مامان بهم قول داده و بود دوچرخه بخره برام . ولی فقط در حد قول موند. هر بار که یاد اوریش کردم ، گقت تولدت ، عید ، سال بعد . تا اینکه قیمت دوچرخه شد سه برابر . اخرین بار تو ماشین پیش بابا یاد اوری کردم ، ولی خب جواب هر دو جوری بود که.... بگذریم.
فقط به خودم قول دادم دیگه اسمشو نیارم ....
تو 7 سالگی وقتی دوچرخه ی نو ی زرد همبازیمو میدیدم ، دلم میخواست به جای دوچرخه ی کوچیک کهنه ی خودم ، با اون رنگ قرمز زشتش که همش تو ذوق میزد ، یه دونه از اونا داشته باشم . یه سال بعد دوچرخه ی قرمزمو فروختن . ولی دیگه هیچ دوچرخه ی تازه ای تو خونه نیومد....