ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیشب وقتی من میخوابیدم برف بند اومده بود . صبح که بیدار شدم همه جا سفید بود
ساعت 8 کلاس داشتم . اول فکر کردم نرم . خیلی خوابم میومد و سردم بود ، ولی بعد گفتم که همچین فرصتی معلوم نیست دیگه کی گیرم بیاد . واسه همین اماده شدم و رفتم دانشگاه و کلاس تشگیل نشد چون فقط 4 نفر بودیم ! فکر کنم استاد هم به خودش زحمت نداده بود که بیاد دانشگاه .
خلاصه یه ساعت تو دانشگاه پرسه زدم . تو اون یه ساعت برف هم بارید ادم برفی متحرک شده بودم
ساعت 9 رسیدم خونه و مستقیم رفتم تو سمت رخت خوابم و خوابیدم . سرما بی حسم کرده بود . مثل اون مگس هایی که اوایل زمستون دنبال یه جای گرم میگردن و وقتی پیداش کردن ، دیگه از جاشون بلند نمیشن تا یه مگس کش بیاد سراغشون ، منم تا ساعت 11 تو تخت گرمم خوابیده بودم تا این که سر و کله ی سه تا مگس کش پیدا شد
خواهروسطیم و بچه های خواهر بزرگ ترم . اومدن که ادم برفی درست کنیم
کلی لباس پوشیدیم و رفتیم حیاط . قیافه هامون واقعا دیدنی بود ! بچه ها که فقط چشماشون بیرون بود من وخواهرمم که باید میدید تیپمونو
یه ادم برفی کوچولو درست کردیم . خیلی کوچولو شد چون برف کم بود . ولی خوش گذشت
چای مامان وقتی خسته و لرزون اومدیم خونه چه قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر چسبید !
امروز روز خوبی بود . کلی خوش گذشت و کلی خندیدم باهم . امروز تو دفتر خاطراتم یه روز ستاره داره !
این پست رو از ساعت 4 دارم مینویسم ولی همش واسه یه کاری صدام زدن و موند تا الان .
به نظر من بهترین هدیه ای که اسمون میتونه به زمین بده ، اشکای یخ زدش هستن
بازم دره برف میباره
من که از مادرم 10-11 ساعت راه دورم دلم براش تنگ شد با این پست دو ماهه نرفتم تا 13 بهمن هم اینجام میشه خیلی ماه
. البته در وحله دوم دلم برا چایی هاش و قرمه سبزی و... تنگ شده
اوووووووووووووووو 2 ماه !!
بعله غذاهای مامانا بهترینن