ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیشب ساعت 2 رسیدیم خونه . قرار بود زود تر بیایم و لی اقایون تصمیم گرفتن گل یل پوچ بازی کنن . واسه خودشون کلی خندیدن و حال کردن ، ما هم عین گوجه نشسته بودیم یه طرف نگاشون میکردیم قرار بود گروه بازنده بقه رو مهمون کنه که اونم اخر سر دبه کردن و نتیجه مساوی اعلام شد
مرد است دیگر....
دیشب به این فکر کردم که اگه الان دانش اموز بودم ، قطعا فردا امتحان داشتم و خودمو تصور کردم که چه استرس و حرصی میخوردم واقعا زندگی دانش اموزی خیلی خیلی خیلی مزخرفه
دلم واسه دانش اموزای جمع سوخت . هر کدوم یه کتاب دستشون بود
پ.ن : مامان رفته بود خونه ی مامان بزرگ عصر قرار بود برگرده . الان زنگ زده میگه میخواد اونجا بخوابه
اون وقت میرفتم بیمارستان ک وضع خعلی بدتر میشد