ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
وقتی چهارتامون دور هم جمع شدیم ، اول تصمیم گرفتیم فیلم ببینیم. که فیلم دلخواه پیدا نشد و به جاش کارتون تماشا کردیم: D
بعد کلی رقص و مسخره بازی ، تصمیم گرفتیم اسم فامیل بازی کنیم. خیلی جالب بود . این بازی منشا پیدایش رنگ های جدید، کشورهای جدید ، غذا های جدید ، ماشین ها ، حیوانات ، میوه ها و شهر های جدیده. اخرای بازی تو تاریکی برگذار شد چون یکی از دخترا خابیده بود و نمیخاستیم مزاحمش بشیم. و بعد هم اسم نقطه بازی کردیم . وقتی نور گوشی افتاد رو سقف و سایه های وحشتناکمون رو دیدیم ، تصمیم گرفتیم سایه بازی رو هم امتحان کنیم و با این فکر که ساعت 2 نصف شب هیچکس نمیاد ویدیوی لایو ما رو ببینه ، لایو ویو گرفتیم :D همه دیدن :|
شاید یکم دیونه باری بود و هیچ معنی نداشت ، ولی خب گاهی لازمه بدون فکر یه کاری رو انجام بدی که نتیجه ی خاصی نداره . صرفا بخاطر اینکه دلت باهاش خوش باشه و بخندی. حتی اگه دیگران فکر کنن دیونه ای . گاهی باید عقل رو کنار گذاشت و پابه پای دیونه بازی های دل جلو رفت ؛)
و بعد رفتیم طبقه چهار و از اون بالا پایینو نگاه کردیم . ماه و ستاره ها خیلی خوشگل بودن.
اخر سو هم رفتیم سالن مطالعه و چون از گشنگی رو به موت بودیم ، نون و پنیر خوردیم و تصمیم بر این شد که بریم بخوابیم: )
پ.ن: هم اتاقیم که بدبختانه تخت بالایی من هم هست ، خر و پف میکنه: | با اینکه صداش زیاد نیست ولی خیلی رو مخه:|
پسرا موقع دبیرستان عشق و حال میکنن
دخترا دانشگاه
من دوسه شه شب خوابگاه بودم همه سرا تو گوشی و کلا روزی ی بار سلام علیک میکنیم
کلا واسه من خیلی سخته خوابگاه
نمیتونم راحت باشم
شکر خدا ک خوابگاه نگرفتم
پسرای خوابگاهی دانشگاه ما خییلی حال میکنن .
زندگی با این همه آدم سخته قبول دارم
منم دوست دارم مستقل باشم ولی خب نمیشه . چون دخترم :|
یکم دیگه خل بازی میکردین صبح میشدا :)
خخخخخ اره ولی کار به جاهای باریک میکشید اونوقت: D