ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
گاهی اوغات از اون قوطی کبریت بیا بیرون ، بزار یکم هوا بخوره به سرت . بهار امسال مثل پارسال گرم نیست و همینش خوبه . وقتی به هوای بهار، بارونی نازکتو میپوشی میری بیرون ، خوبیش اینه که بدنت میلرزه ، یه تکونی به خودش میده ، تلاش میکنه گرم بمونه ، زنده بمونه ، و اون موقعه هست که میتونی بگی منم دارم زندگی میکنم.
اگه بارون بباره ، یکم خیس بشی زیرش ، میدویی دنبال یه سر پناه و توی چاله های اب میوفتی ، اون وقته که شاید دلت بخواد مثل بچگی ها یکم وایسی زیر بارون ، توی چاله های اب بپری ، شاید دلت بخواد زیر بارون یکم برقصی ، یکم بخندی. از اون خنده هایی که فقط گوشه های لبت کشیده میشه نه ها ، از اونایی که دلت میخنده ، چشات میخنده و بعدش لبات خود به خود کش میاد ، بدون اینکه خودت بفهمی . لبخندی که تو اتوبوس هم دست از سرت برنمیداره و بدون توجه به نگاه های عبوس مردم ، کار خودشو میکنه!
و تو خونه ، با یه چایی گرم از خودت پذیرایی کنی و راضی باشی از بیرون اومدن از قوطی کبریتت ؛)
[پ.ن: و فراموش نکنی که دعا کنی سیل نیاد!!!!! ]
چه خوب توصیفش کردی این حس رو :)
ممنون
اینجا هم بارونه
اما من قوطی کبیرتمو بیشتر دوست دارم ...
تو این اوضاع تو قوطی کبریت باشی به نفعته
باران میبارد و او
میخواند از عاشقانه هایش
باران میبارد و من
میلغزم در خاطراتم
چشم هایم را میبندم و
غرق میشوم در چشمانت
باران میبارد و
چترمان را باد میبرد
:)