ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
در خانه جنگی به پا شد در حد جنگ جهانی :|
واقعا اوضاع بدی بود خیلی بد . نگران مامانم ، از وقتی مامان بزرگ فوت شد ناراحت و افسرده بود ، این دعوا هم حسابی از پا درش اورد . الان افسرده و دل شکسته هست :( برای خود منم جو نا اروم و اعصاب خورد کنی بود واقعا . الان کمی بهتر شده اوضاع ولی یه حس غریبی بهم میگه ارامش قبل از طوفانه :|
هیچوقت فکر نمیکردم نبودن مامان بزرگ اینقدددددر رو مامان تاثیر بزاره و داغونش کنه . این نشون میده حتی وقتی خودت مادر بزرگ شدی هم به وجود مادرت نیاز داری ....
تو این مدت با وجود این همه فشار سعی کردم جلوی خودمو بگیرم و گریه نکنم ، یه نفر باید میبود برای دلداری دادن ! الان یه بغض خیلی خیلی سنگینی تو گلومه که گاهی واقعا خفم میکنه
زندگی چقدر میتونه سخت و مزخرف باشه و تازه این اول راهه !! چه روزایی که در انتظارمونه و هیچ چیز ازشون نمیدونم ، فقط یه هو چشم باز میکنی و میبینی وسط ماجرایی ...
اخی طفلی مامان تون
خدا بهتون صبر بده.روح مامان بزرگ تون شاد...
بله،مادربزرگ من ام همین چند روز پیش یاد مادر مرحومش رو کرد...
ممنون عزیزم