-
دونه ی بیست و پنجم
دوشنبه 2 آذر 1394 19:38
دیروز رفتم کتابخونه و دوتا کتاب جدید گرفتم . هنوزم نتونستم یه رمان خوب که از خوندنش لذت ببرم پیدا کنم از رمان های کلیشه ای ماجرای بیشترشون عشق و عاشقیه خوشم نمیاد و خیلی تکراری هستن . عاشقانه های تراژدی رو بیشتر دوست دارم . مثل رمان پنجره . البته اونم اخرش به هم رسیدن ولی بهتر از بقیه بود . کتابایی مثل رازیانه سرخ ،...
-
دونه ی بیست و چهارم
جمعه 29 آبان 1394 14:31
امروز هم هوا ابریه ولی بارون نمیباره . هوای ابری رو دوست ندارم به جز زمانی که برف یا بارون میباره . بدون برف و بارون ، هوای ابری خیلی دلگیره ، مثل روزایی که بهونه ای واسه خندیدن ندارم .....
-
دونه ی بیست و سوم
چهارشنبه 27 آبان 1394 22:37
خیلی جا ها برف باریده . خوش به حال اونایی که اولین برف امسال رو تو پاییز دیدن . اینجا هوا سرد تر شده و امروز کلی بارون بارید . ولی هوا اونقدری سرد نیست که برف بباره آبای روی زمین هنوز یخ نبستن . کاش امشب یخ ببندن و فردا که از خواب بیدار میشم همه جارو سفید ببینم فردا برای ازمون عملی تربیت بدنی میریم یه شهر دیگه . اونجا...
-
دونه ی بیست و یکم : کوزت !!!!!
چهارشنبه 20 آبان 1394 00:01
زن داییم بچه دار شده . به اصرار داییم مامان و خالم هر روز میرن اونجا که هم دور هم باشن و هم هوای زن داییم رو داشته باشن ! منم که مثل خانه به دوشا هر کجا مامان بره دنبالش راه میوفتم میرم . امروز هم کلاس ورزش داشتم هم دانشگاه و ساعت یک دانشگاه تموم شد و رفتم خونه داییم اینا . یکم نشستم تازه خستگیم داشت در میرفت که گفتن...
-
دونه ی بیستم :روزی خواهد رسید...
یکشنبه 17 آبان 1394 23:36
روزی خواهر رسید که... قاصدکان لبخند زنان خبر امدنت را نوید خواهند داد به قلب خسته ام ! برف ها ، اب خواهند شد نسیم ، گیسوان بید را نوازش خواهد کرد رنگین کمان ، خواهر درخشید ان روز ، قلبم با اغوش باز پذیرای بهار خوهد شد میدانم عاقبت روزی با لبخند مهربانت به این خانه ی غم زده جانی دوباره خواهی بخشید ان روز، خواهر رسید....
-
دونه ی نوزدهم :بگو دوستم داری
یکشنبه 17 آبان 1394 23:19
بگو دوستم داری... بگو تا بدانم..... بیهوده ننوشته ام.... قصه های دلتنگی ام را.... برای چشمان مهربانت .....
-
دونه ی هجدهم
یکشنبه 17 آبان 1394 21:25
امروز صبح یه خوابی دیدم . طبق معمول داشتم فرار میکردم و چشام گریون بود . رسیدم به یه خیابون شلوغ . خیابون نزدیک خونمون . جلوی یه مغازه ی لباس فروشی وایسادم و به تصویر خودم که توی شیشه افتاده بود نگاه کردم . نمیدونم چرا ولی خیلی نا امید بودم و احساس میکردم خیلی تنها شدم . یه دفه غریبه ی رویا هام ، دستشو انداخت دور گردم...
-
دونه ی هفدهم : برف
شنبه 16 آبان 1394 12:56
من عاشق برفم ، عاشق روزای سرد زمستونی . روزایی که صبح که چشمامو باز میکنم و بیرون رو نگاه میکنم ، همه جا رو سفید ببینم روزایی که زیر برف راه برم و همه لبسام سفید بشن به نظر من برف زیبا ترین وبهترین هدیه ای هست که خدا میتونه واسه ادما بفرسته امیدوارم امسال زمستون پر از برف باشه
-
دونه ی شانزدهم : نیمه متمرکز
جمعه 15 آبان 1394 23:09
یه ماه پیش با دوستم نشسته بودیم پشت دانشگاه و حسابی مشغول صحبت کردن بودیم . اتفاقا اون روز حسابی به خودم رسیده بودم . سایه ، خط پشم ، رژ گونه و... خلاصه جیگری شده بودم واسه خودم . گوشیم زنگ خورد ، خواهرم بود . گفت که نتایج نیمه متمرکزها اومده و قبول شدم خیلی شوکه شدم چون اصلا انتظار اینو نداشتم نمیدونم از خوشحالی بود...
-
دونه ی پانزدهم : مدرسه
چهارشنبه 13 آبان 1394 22:59
داشتم پستای قبلیمو نگاه میکردم دیدم اصلا از مدرسه و کنکور و انتخاب رشته و ... ننوشتم. از مدرسه خاطره ی جالبی ندا رم . کارا خاصی انجام نمیدادیم . فقط حرف زدنا ، دیر اومدن به کلاس ، پیچوندن صف و زنگ ورزش . کلا بچه ی مثبتی بودم . البته الان هم هستماااا تو مدرسه شاداب تر بودم و گاهی شیطون . شاید چون به محیط عادت کرده بودم...
-
دونه ی چهاردهم : بغلم کن
شنبه 9 آبان 1394 20:10
بغلم کن ! بگذار در اغوش تو جا بگزارم خودم را بگذار دست هایت دور گردنم حلقه شوند بگذار این بغض کهنه میان بازوانت بشکند بغلم کن ! اغوش تو امن ترین پناهگاه روز های بارانی من است ...
-
دونه ی سیزدهم
جمعه 8 آبان 1394 23:44
دلگیری که همیشه منتظرت میگذارم .... اما میدانی ، برای من ... تماشای چشمان پراز انتظار تو .... زیبا ترین منظره ی جهان است
-
دونه ی دوازدهم
پنجشنبه 7 آبان 1394 10:24
امار بازدید وبلاگم تو لوزالمعدم !!!!!! اینجا هم کسی پای حرفای من نمیشینه . شاید حرفام به دل نشستنی نیستن . شاید احمقانه به نظر برسه اما دلم میخواد غریبه ی تو رویا هام این نوشته هارو بخونه . درسته که نوشته هام خیلی ساده هستن و به دل نمیشنن اما دوست دارم اون این نوشته ها رو دوست داشته باشه ......
-
دونه ی یازدهم
سهشنبه 28 مهر 1394 12:17
دیروز فقط زحمت اوردن لپ تاپ واسه من موند . ینی به بد شانسیم ایمان اوردم وای فای دانشگاه خرابه و دو هفته ای طول میکشه تا درست شه . ینی داغونه داغونما خونه هم که اینترنت نارم . فقط سایت دانشگاه میتونم بیام که اونم اینجا راحت نیستم . چون همیشه وقتی با کامپیوتر کار کردم تنها بودم اینجا محیطش برام یه جوریه چه میشه کرد ،...
-
دونه ی دهم
یکشنبه 26 مهر 1394 10:50
چند روزه اینترنت ندارم اگر هم شارژشش کنم زود تموم میشه واسه همین اومدم از دانشگاه اینترنت گرفتم که هم به کارام برسم و هم فیلم دانلود کنم . فردا دو تا کلاس دارم که بینشون 5 ساعت بیکارم . میخوام لپ تابمو بیارمو دانلود کنم . ولی یکی از دوستام همین الان گفت که سرعت اینترنت دانشگاه خوب نیست ینی اگه اینجوری بشه به بد شانسیم...
-
دونه ی نهم : ادمک
یکشنبه 19 مهر 1394 00:22
غصه نخور ادمک ، تنهایی خیلی سخت نیست اونی که تنهات گذاشت ، دوست داشتنو بلد نیست غصه نخور نگاه کن ، فردا اول ساله از این به بعد بهار هم ، برای تو میباره غصه نخور نگاه کن ،گل ها دارن میخندن اگه بخوای باور کن ، دل به دلت میبندن غصه نخور اگر که ، شکست دل تنگتو اگه یه روز با سردی ، ول کرد دوتا دستتو غصه نخور ادمک ، ماه از...
-
دونه ی هشتم : غریبه
شنبه 18 مهر 1394 23:56
خواب دیدنو خیلی دوست دارم . مخصوصا خوابایی که یه نفر توش هست که نمیشناسمش ، وقتی بیدار میشم قیافشم اصلا یادم نمیاد . ولی بودنش ، بهم دلگرمی میده این غریبه گاهی وقتا کمکم میکنه ، گاهی دعوام میکنه ، گاهی بخاطرش اونقدر گریه میکنم که وقتی از خواب بیدار میشم میبینم بالشم خیسه خیسه.... گاهی نجاتم میده و هر از گاهی بغلم...
-
دونه ی ششم : تا بی نهایت ها
شنبه 11 مهر 1394 22:57
این شعرو خیلی دوست دارم . دوسال پیش نوشتمش . امید وارم دوستش داشته باشین من تو را تا بی نهایت ها ، زیبا دوست خواهم داشت من تو را همراه نغمه های زیبای غناری ها کنار برکه های ابی پاک و زلال ، دوست خواهم داشت تو را تا اخر دنیا ، طمانی که خواهند شنید مردم صدای ناله های بی امان سنگ ها ، دوست خواهم داشت میدانم نمیدانی ، دلم...
-
دونه ی پنجم : روز اول دانشگاه !!!!
شنبه 11 مهر 1394 20:53
با اینکه این هفته هفته ی سوم مهره ولی امروز تو کلاس 6 نفر بودیم ولی خب یه چیزایی خوندیم و بقیه موند واسه هفته ی بعد که همه ی بچه ها بیان . البته اگه بیان حس میکنم شبیه بچه مدرسه ای هام ، با این مانتو ی بلندم ولی چه میشه کرد ؟؟؟ شاید باید برم ارایش کردن یاد بگیرم با اخلاقی که من دارم پیدا کردن دوست اونم ترم اول تقریبا...
-
دونه ی چهارم
یکشنبه 5 مهر 1394 13:15
نمیدونم چرا ولی خیلی دلم گرفته . دلم میخواد اینجا نباشم . کاش میشد برم یه مسافرت 10 روزه ، یه جای دور ، خیــــــــــــلی دور . تنهایی یه جای دور و سرد ولی نه پولشو دارم ، نه اجازشو با اینکه عاضق مسافرتم ، ولی زیاد سفر نکردم . هر بار هم به جا های تکراری رفتم میگن هر کس تو این دنیا ، برای هدف خاصی افریده شده . گاهی با...
-
دونه ی سوم : انجمن ادبی !!!
جمعه 3 مهر 1394 20:50
تو شهرمون یه انجمن تشگیل شده بود . انجمن ادبی . تصمیم گرفتم برم و شعرامو بخونم و نظرشونو بدونم جند جلسه ای رفتم ولی از شعرام استقبال خوبی نشد شاید واقعا خوب نیستن و باید این کارو کنار بزارم شایدم من زود نا امید شدم در هر حال از اون روز به بعد ، ینی تقریبا دو ما پیش ، دیگه شعر نمینویسم ولی شعرای قبلی مو نگه داشتم و...
-
دونه ی دوم
چهارشنبه 1 مهر 1394 19:24
امروز با ابجیم رفتیم دانشگاه ثبت نام کردم البته دانشگاه ازد خیلی ناراحتم از اینکه دولتی قبول نشدم ، ولی چه میشه کرد؟؟ ثبت نام 4 ساعت طول کشید ایقددددددددددددد خسته شده بودم . با این وضع اومدم خونه نهار پختم بعدشم خونه رو جارو کشیدم یعنی له لهمااااااااااااااااااااااااا
-
دونه ی اول
چهارشنبه 1 مهر 1394 00:04
بعد از مدت ها دوباره یه وبلاگ راه انداختم اینبار میخوام خاطراتمو اینجا بنویسم شعرامو ... دلتنگی هامو .... نگرانی هامو..... دلخوشیامو.... ارزو هامو.... هوامو داشته باشین دوستان