امتحان امروز بد نبود . ولی خوب هم نبود. پاهام خیلی درد میکنه. بخاطر 6 ساعت نشستن تو اتوبوس اینجوری شده . خسته ام خسته. از فردا شرو میکنم به خر زدن واسه فیزیولوژی. سخت,تر از اناتومیه . سخت,ترین درس این ترمه.
امروز روز خوبی بود. دیدن دوستام خوشحالم کرد . کلی هم,خندیدیم باهم. تو خونه هم کلی خندوندم مامان و بابا رو. کلا بمب شادی خونه منم : D
خاطراتم را لای شال گردنت میپیچم
سرمای زمستان که چنگ انداخت به جانت
سراغش خواهی رفت ،
شال گردنی از خاطرات
خاطرات من.....
منی که تنهایش گذاشتی و رفتی
در سرمای بی پایان تنهایی
شال گردن خاطرات من
طناب داری خواهد بود
دور گردنت....
ساعت 12:30 شب .
من در حال پاک کردن لاک دستام
مامان در حال دوخت و,دوز
مامان: چای دم کردی؟؟
من: مگه قرار بود چای دم کنم O_o
مامان : پاشو دم کن هوس چای کردم
و اینگونه بود که ساعت یک شب دور هم نشستیم و چای نوش جان میکنیم. جای دوستان خالی (-‿◦)
بزرگ ترین درد تو زندگی درد بی اینترنتیه اینترنتم تموم شده و فعلا بابا حرکتی واسه رفع این مشکل انجام نداده . شیرینی زبونی و دلقک بازی هام هم تاثیری نداشت . من اینترنت میخوااااااااااام :(((
امتحان شنا رو دادم . خودم راضی بودم . دیروز میخواستم درس بخونم ولی تمام دیروز رو خواب بودم . بعد از دو ماه تونستم به دل سیر بخوابم :D امروز باید بخونم . خوبه امتحانا پشت سر هم نیست و واسه همشون حد اقل رو روز وقت دارم که بخونم .
برم سر درس و مشقم . باید اسم 200 تا استخون رو حفظ کنم . البته اینا راحت ترین بخشش هستن :| ولی خوبه واسه تئوری ها استرس ندارم ^____^
امروز دوستم بهم زنگ زد و گفت که شما رو چیکار میکنی و چرا دوشنبه نیومده بودی . منم گفتم خودش گفت که تا 24 ام هر وقت خواستی بیا. دوستم گفت نه بابا گفت برین 31 ام بیاین چهارشنبه نیاین. خیلی هم سخت میگیره . من که استرس داشتم اینا رو شنیدم دیگه مردم . فشارم افتاد ، دستام یخ زد . نفهمیدم به دوستم چی گفتم و کی شماره ی مسئول استخر رو گرفتم . شماره استاد رو ازش گرفتم و رنگ زدم بهش . اولش یکم غر زد ولی بعد که گفتم خودتون گفتین گفت باشه بیا . مامان را زده بود بهم . گفت چرا اینجوری میکنی با خودت ؟ رنگت مثل گچ دیوار شده بود . چرا اینقدر خود خوری میکنی ؟ راست میگه . من اینجوری نبودم . خیلی بی خیال بودم . می باعث شد اینجوری بشم ؟؟؟؟ هئیییییییییییییییییییییییییییی .
اصلا به درک . اگه قبول هم نکرد ناراحت نمیشم . من تلاشمو کردم و پیشرفتم عالیییییی بوده . خودم از خودم راضی ام . دیگه بهش فکر نمیکنم اصلا . فردا هم بعد امتحان اصلا ناراحت نمیشم .
راستی امروز تصمیم گرفتم فکر جیم رو از سرم بیرون کنم . دیگه هیچوقت بهش فکر نمیکنم . چون میدونم آخر سر کسی که اذیت میشه خودمم. پرونده ی جیم همینجا بسته میشه برای همیشه . دوست داشتن و دوست داشته شدن برای من جزو آرزو های محاله . چیزی که فقط تو رویاهام تجربش کردم . بار ها و بار ها . قبلا میخواستم تو دنیای واقعی دنبالش بگردم و پیداش کنم ولی بهتره همونجا بمونه . اگه وارد دنیای واقعی بشه ، فقط منم که دوست دارم .
از رویا هام گفتم یه چیزی یادم افتاد . قبلا ها وقتی ناراحت بودم با استرس داشتم ، پناهگاه امنم رویاهام بودن . جایی که همیشه به نفر منتظرم بود و ارومم میکرد . همه چی از وقتی بد شد که سعی کردم فراموششون کنم تو واقعیت زندگی کنم . همه جی از اونجا خراب شد . دوباره باید برگردم اونجا . اینجوری حالم بهتر میشه .
باید برگردم . دلم براشون تنگ شده . امشب برمیگردم . دیگه هیچوقت از اون پناهگاه بیرون نمیرم هیچوقت .
سه شنبه میرم ارومیه و چهارشنبه برمیگردم . امتحان شنا مونده واسه اون میرم . این چند روز رو تمرین کردم و خیلی بهتر شدم . فقط زود خسته میشم و نفس کم میارم . امیدوارم استاد قبول کنه . اگر هم قبول نکرد به درک . بدترین حالت اینه که میتونه واسه دو ترم دیگه . من تلاشمو کردم .
امروز تو خونه تنهام . موندم خونه درس بخونم ولی نمیتونم. حوصله ی باغ رو هم نداشتم . میخوام عصر یه سر برم گالری خواهرم . یکم هوا بخوره به سرم . شاید به کتابخونه هم به سری زدم . واسه تجدید خاطرات !!! :)))
من تو را تابی نهایت ها ، زیبا دوست خواهم داشت
من تو را همراه نغمه های زیبای غناری ها
کنار برکه های ابی پاک و زلال ، دوست خواهم داشت
تو را تا اخر دنیا ، زمانی که خواهند شنید مردم
صدای ناله های بی امان سنگ ها ، دوست خواهم داشت
میدانم نمیدانی ، دلم گنجینه ی زیبای حسرت هاست
که در ان مینوازم در کنار برکه ی خشک دلم
که ای قاصد بیا ، باز هم بگو از یار دلدارم
تو را تا مرگ بنفشه ها ، درون غار تنهایی
تو را تا ابی دریا ، کنار صبح رویایی
تو را همراه برف سرد ، میان درد دانایی
تو را مثل نفس ، مثل نسیم سرد صبحگاهی
تو را تا بی نهایت ها ، زیبا ، دوست خواهم داشت
92/06/24