خانه عناوین مطالب تماس با من

دنیای من

دنیای من

پیوندها

  • ما
  • داستانی به روایت یک دوست
  • اشتباهی مینویسم اتفاقی بخون و رد شو
  • نیمه شب نوشت
  • ابرِ ارغوانی
  • دلنوشته های یک عدد پسرجان جوان

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • هدف
  • خسته
  • سفر سفر سفر
  • پریود
  • [ بدون عنوان ]
  • بی حوصلگی
  • اب هویج

نویسندگان

  • snowgirl 563

بایگانی

  • آبان 1401 1
  • اسفند 1400 1
  • دی 1400 1
  • آبان 1400 2
  • شهریور 1400 2
  • مرداد 1400 2
  • تیر 1400 2
  • اردیبهشت 1400 1
  • فروردین 1400 1
  • اسفند 1399 1
  • بهمن 1399 5
  • دی 1399 1
  • آبان 1399 3
  • مهر 1399 3
  • شهریور 1399 1
  • مرداد 1399 3
  • تیر 1399 3
  • اردیبهشت 1399 1
  • فروردین 1399 5
  • اسفند 1398 9
  • بهمن 1398 8
  • دی 1398 5
  • آذر 1398 6
  • آبان 1398 9
  • مهر 1398 11
  • شهریور 1398 10
  • مرداد 1398 6
  • تیر 1398 3
  • خرداد 1398 7
  • اردیبهشت 1398 8
  • فروردین 1398 10
  • اسفند 1397 8
  • بهمن 1397 14
  • دی 1397 12
  • آذر 1397 15
  • آبان 1397 12
  • مهر 1397 9
  • شهریور 1397 15
  • مرداد 1397 4
  • بهمن 1396 5
  • دی 1396 8
  • آذر 1396 4
  • آبان 1396 6
  • مهر 1396 15
  • شهریور 1396 17
  • مرداد 1396 2
  • تیر 1396 16
  • خرداد 1396 9
  • اردیبهشت 1396 8
  • فروردین 1396 9
  • اسفند 1395 14
  • بهمن 1395 16
  • دی 1395 11
  • آذر 1395 5
  • آبان 1395 12
  • مهر 1395 9
  • شهریور 1395 10
  • مرداد 1395 12
  • تیر 1395 13
  • خرداد 1395 19
  • اردیبهشت 1395 10
  • فروردین 1395 13
  • اسفند 1394 11
  • بهمن 1394 15
  • دی 1394 22
  • آذر 1394 30
  • آبان 1394 12
  • مهر 1394 10

تقویم

آبان 1401
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30

جستجو


آمار : 54868 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 13:28
    خواهرم میگه هر وقت خواب چیری رو به غیر از فصل خودش دیدی ، صدقه بده حتما . مثلا وقتی تو بهار خواب برف میبینی . تعبیرش غم و اندوهه . خودش یه بار همچین خوابی دیده بود و چند روز بعدش ، پسر خاله هام که تو خواب با اونا برف بازی میکرده ، تصادف کردن و یکیشون تا دم مرگ رفت... اگه تو بیداری ، بهار برف بیاد ، تعبیرش چی میتونه...
  • Dark paradice جمعه 30 فروردین 1398 01:02
    dark paradise
  • [ بدون عنوان ] جمعه 30 فروردین 1398 01:01
    عمم میگه به نظر من جونا بهتره نیان قبرستون ، جای اونا اینجا نیست ، و من با یه لبخند جوابشو میدم. ولی تو دلم به این فکر میکنم که چه ربطی به پیر یا جون بودن داره ؟
  • لبه ی تیغ چهارشنبه 21 فروردین 1398 11:59
    از خودم می‌پرسم بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفته اند بروم و بگذارم هرچه بر سرم آمدنیست بیاید؟ و آن وقت به یاد آن یارویی می‌افتم که یک ساعت پیش پر از شور زندگی بود و اکنون مرده افتاده است. چقدر ظالمانه و‌ بی معنی است. آدم بی‌اختیار از خود می‌پرسد این زندگی چیست، چه معنی دارد؟ آیا براستی از آن منظوری هست یا بودنِ...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 19 فروردین 1398 13:24
    دارم به این فکر میکنم که اگه از پنجره ی کوچیک سالن مطالعه که جلوش یه پنجره ی بزرگ تر هست ، به جای یه قسمت زشت از یه ساختمون که معلوم نیست هدف از ساختنش چی بوده ، شاخه های یه درخت که تازه جونه زده پیدا بود ، برگای ریز سبز یا یه شاخه پر از گلا ی سفید ، چه قدر قشنگ میشد ...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 11 فروردین 1398 16:30
    [خبرکوتاه بود و تکان دهنده! دهه هفتادی ها بین هجده تا بیست و هشت سال سن دارند ودیگه دربازه سنی شیش تا شونزده سال نیستن ! چرا اینجوری شد یهو؟] یادمه یه روز ، تو زیر زمین تاریک و سیاه و کمی ترسناک خونمون که تابستون های گرم ، هوای فوق العاده ای داشت ، با خواهرام حرف میزدیم راجع به تغییر صده. و حساب میکردیم که سال 1400 هر...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 8 فروردین 1398 14:22
    این چندمین مجلس ترحیمی بود که تو این یه سال رفتم ؟ چهارمی ، یا شاید پنجمی ... برای من که تو عمرم قبرستون نرفته بودم ، خیلی زیاده به نظرم . چه قدر ادم مردن ، چه قدر قبر و سنگ قبر. ولی من نمیخوام دفن شم ، توجیح میدم بدنمو بسوزونن تا اینکه زیر خاک اروم اروم بپوسه. و خاکسترش ، خاکسترش رو بپاشن تو جنگل ، اغلب تو دریا...
  • بارون دوشنبه 5 فروردین 1398 11:56
    گاهی اوغات از اون قوطی کبریت بیا بیرون ، بزار یکم هوا بخوره به سرت . بهار امسال مثل پارسال گرم نیست و همینش خوبه . وقتی به هوای بهار، بارونی نازکتو میپوشی میری بیرون ، خوبیش اینه که بدنت میلرزه ، یه تکونی به خودش میده ، تلاش میکنه گرم بمونه ، زنده بمونه ، و اون موقعه هست که میتونی بگی منم دارم زندگی میکنم. اگه بارون...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 3 فروردین 1398 22:08
    و من تا 6 ماه زیر یاد داشت هام قلم خورد خواهد بود چون به جای 98 ، 97 خواهم نوشت :|
  • لیوان شنبه 3 فروردین 1398 14:06
    بزرگان میفرمایند که همیشه نیمه ی پر لیوان را ببینید حتی اگر یک قطره در لیوان باشد . اما سوال مهمی که پیش میاد اینه که ، اصلا لیوانی در این اطراف هست که ما بخواهیم در مورد پر یا خالی بودنش بحث کنیم ؟ ایا لیوانی میبینید ؟
  • [ بدون عنوان ] جمعه 2 فروردین 1398 00:01
    فیلم هایی که نباید دید ====> به وقت شام اینم برنامه ی صدا و سیما ی ملی برای روز اول بهار: | :| و من چقدر اسکول تشریف دارم نشستم پای تلوزیون ملی: | هی میگم یه ماهواره بخرین هی گوش نمیدن: | پ.ن : مگه قرار نبود ساعتا بره عقب ؟؟؟ من به عشق یه ساعت خواب اضافه زنده بودم: ((((((((
  • اخرین پست چهارشنبه 29 اسفند 1397 12:57
    دیشب برف بارید ، بیشتر از برفای زمستون امسال ! خوشبختانه هوا در اون حد سرد نبود و بعد برف هم جایی یخ نبست ، پس درختا حالشون خوبه تقویم 98 رو نگا میکردم ، همیشه این موقه ها که تقویم سال جدید میاد نگاش میکنم و میگم اوووو حالا کو تا امسال تموم شه ، ولی وقتی به این لحظه میرسم ، میبینم چه زود گذشت. با اینکه بعضی روزا...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 22 اسفند 1397 23:42
    در قحطی اینترنت به سر میبرم . امروز لطف ایرانسل شامل حالم شد و با هزار تومن 50 گیگ اینترنت یک روزه خریدم و دلی از عزا در اوردم ولی کاش به جای 50 گیگ یک روزه ، 5 گیگ یک ماهه بود. هم واسه خودش خوب بود هم واسه من . مردم از بس فیلم دانلود کردم
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 15 اسفند 1397 23:35
    یه ضرب المثل ترکی داریم که میگه: ساح باشا سقز یاخمازلار . معادلش میشه سری که درد نمیکنه رو دستمال نمیبندن . حالا من رفتم رو این سر سالم ، یه دستمال که چه عرض کنم ، چندین دستمال بستم . در واقع معادل ترکیش عمق فاجعه رو بیشتر بیان میکنه . تحت الفظیش میشه : رو سری که سالمه ( تمیزه ) ادامس نمیچسبونن. حالا فکر کنین من رفتم...
  • مشکوک دوشنبه 13 اسفند 1397 13:14
    20:20 21:21 09:09 13:13 یه چیزی این وسط مشکوک نیست ؟؟؟؟؟
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 13 اسفند 1397 13:06
    من هنوزم دلتنگ اون یه دونه ساعت مچی که اولین و اخرین ساعت مچی عمرم بود میشم . همونی که ترم یک تو استخر گمش کردم . ای کسی که پیداش کردی و برنگردونی ، الهی کوفتت شه ≧﹏≦ اونو مامانم برام خریده بود ︶︿︶
  • شنبه های لعنتی شنبه 11 اسفند 1397 19:06
    بعد از هشت ساعت کلاس ، گرسنه و سرما زده ، چایی و حموم بهترین گزینه هستن . حالا فکر کن بیای ببینی اب قطعه: | شنبه های این ترم بسی لعنتی تشریف دارن .
  • [ بدون عنوان ] جمعه 10 اسفند 1397 22:30
    * چطور میشه تو یه خونه دو نفر از یه شارژر استفاده کنن ؟ * چرا بعضی از صدا ها مثل ناخن کشیدن رو تخته سیاه ذهن ادمو خراش میده ؟ در حالی که همچین بد هم نیست. *[ _ نوک مدادی که رفته تو پا رو چجوری در میارن ؟ +با ناخن گیر: | ] *تقسیم نیروهای اتاق ----> چهار ، سه ، یک * پنجره های خیس اتوبوس * چرا وقتی حوصله ندارم باهام...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 اسفند 1397 15:06
    کارت دانشجوییمو گم کردم ؛ برای دومین بار: | از این بهتر نمیشد :|
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 29 بهمن 1397 22:00
    مرسی که امیدوارم نکردی . مرسی که نخندیدی بهم. مرسی که یه جورایی خیلی شیک و مجلسی اسمم یادت رفته بود. مرسی که اشکمو در اوردی ولی امیدوارم نکردی: )
  • میشه ?? دوشنبه 29 بهمن 1397 00:16
    وقتی دلمون براشون تنگ میشه ، دلشون برامون تنگ میشه ؟؟؟؟؟
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 بهمن 1397 22:42
    به چیزای خوبی فکر میکنم. خیییلی خوب *^O^*
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 بهمن 1397 16:58
    بالاخره موفق شدم 19 واحد اخر رو بردارم و پرونده ی انتخاب واحد بسته شد ؛ شاید برای همیشه. بیشعوری مسئولین اموزش هم که امری عادیست ! گفتن نداره . بالاخره امروز واسه مامان کیک پختم. کیکی که خودش میخواست . کم شیرین و بدون روغن. خوب شد خوشمزست.
  • همممم یکشنبه 21 بهمن 1397 17:20
    هی میام یه چیزایی مینویسم ، بعد پاکشون میکنم و مروگرو میبندم . بعد دوباره میام مینویسم و دوباره پاک میکنم. خیلی حرف دارما خیلی ولی نمیدونم چجوری بنویسم . نمیتونم جمله بندیشون کنم. مثل بچه ای که از دیدن یه منظره خیلی لذت برده ولی نمیتونه توصیفش کنه . تو این حالت ترجیح میده ساکت بمونه چون میدونه هیچکس نخواهد فهمید اون...
  • فنا پنج‌شنبه 18 بهمن 1397 23:25
    ذهنم به فنا رفته: | خودم نیز: | همه چیز نیز: | نیز نیز: |
  • Lovely پنج‌شنبه 18 بهمن 1397 11:36
    . http://s9.picofile.com/file/8351522918/Billie_Eilish_lovely_Lyrics_ft_Khalid_xirk18P889U.m 4a.html Isn’t it lovely, all alone Heart made of glass, my mind of stone Tear me to pieces, skin to bone Hello, welcome home
  • No asab سه‌شنبه 16 بهمن 1397 12:24
    چرا باید برای یه انتخاب واحد هفتاد و دو ساعت اعصاب خوردی بکشم و اخر سر هم سه واحدم بمونه واسه حذف و اضافه که اقایون اگه حالشون خوب بود 5 نفر ظرفیت باز کنن و اخر سر هم سایت کار نکنه و اون 5 تا ظرفیت هم پر بشه و من محبور شم از شهرستان برم دو ساعت خواهش کنم تا مسئول بی مسئولیت یه دونه ظرفیت باز کنه واسه من ترم اخری ؟؟؟...
  • بیرث دی تایم جمعه 12 بهمن 1397 01:08
    یکی از فانتزیام اینه که کسی تولدمو یادش نباشه و من یه روز بعدش شرو کنم به چس ناله . ولی متسفانه همیشه همه یادشونه :/ البته بهتره بگم خوشبختانه: D البته اینجوری هم نیست که یه گله ادم بهم تبریک بگن ولی خب همین تعداد انگشت شمار رو بیشتر دوست دارم .و کی به این نتیجه رسیدم ؟ زمانی که دیدم بیشتر ادمایی که تولد استاد رو...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 9 بهمن 1397 21:18
    هرگز فراموش نمیکنم زمانی رو که یکی ازم پرسید مرورگرت چیه ؟ و من گفتم دیال آپ یادم نیست کی بود ، ولی هرکی بود خییلی مرد بود که مسخرم نکرد و نشست بهم توضیح داد دعای خیر یک بچه همیشه بدرقه ی راهت خواهد بود برادر
  • بد اخلاق دوشنبه 8 بهمن 1397 13:04
    چرا هر وقت میام خونه اینقدربد اخلاق میشم ؟ تو خوابگاه خیلی بهترم . نمیدونم شایدم نیستم . خیلی بهش فکر کردم و فقظ یه جواب پیدا کردم . اونجا کسی کاری به کارم نداره . گاهی میشینیم یه چایی میخوریم و حرف میرنیم و میخندیم . اونجا کسی ازم توضیحی نمیخواد وقتی بد اخلاقم یا گریه میکنم ولی اینجا کافیه مامان بو ببره . تا ته و توی...
  • 563
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • صفحه 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 19