-
یه دل میگه برم برم.....
جمعه 5 بهمن 1397 19:18
نه رفتنم میاد نه موندم . فکر اینکه سه ساعت بشینم تو اتوبوس کلافم میکنه. فکر اینکه هر روز تو اتاق بمونم ، گوشی به دست رو تخت ، حالمو به هم میزنه. ولی خب باید رفت . بالاخره همت کردم و وسایلامو جمع و جور کردم. چایی دم کردم باز. اخرین چای این ترم. مهسا و زهرا همچنان رو پروژه ی طراحی فنیشون کار میکنن . اهنگ رضا بهرام پخش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 بهمن 1397 00:04
بالاخره امتحانا تموم شدن و نمره هام یکی از اون یکی درخشان تر وارد سایت میشن :| با این وضعیت میخوام اردشد هم قبول شم -_- دوره ی تئوری مربگی گیری هم امروز تشکیل شد. دوره ای که باید 6 جلسه میبود ولی ما سر و تهشو تو دو ساعت هم اوردیم :D نه به این دلیل که بی اهمیته یا دور زده باشیم ، به این دلیل که ما تخصصی تر از اینا رو...
-
13:13
دوشنبه 1 بهمن 1397 13:13
ساعت سیزده و ده دقیقه . دختران خوابگاهی درحال درست کردن نهار. دختران ساکن اتاق 209 در حال درست کردن صبحانه: | و این است فرق میان ما وشما: D
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 دی 1397 21:05
ایام امتحانات رو دوست دارم . اتاق در وضعیت اشفته ای به سر میبره . جوری که جا پیدا نمیکنی پاتو بزاری: ))))) ظرف ها کثیف ، کتابا پخش و پلا . یکی خوابه ، یکی درس میخونه ، یکی چس ناله میکنه :))) ویخچالی خالی... فقط مرغ میمونه روزای اخر و اینقد مرغ میخوریم که میترسم یه روز از خواب بلند شیم قد قد کنیم: )))) البته الان چند...
-
صبح خود را چگونه اغاز کردید ؟
شنبه 29 دی 1397 11:58
به نظر نمیرسه امروز ، روز دلچسبی باشه ، مثل روز های قبل... صبح که چه عرض کنم ، ظهر بعد از دست و پنجه نرم کردم با یه خواب کابوس وار از خواب بیدار شدم. از اون بیدار شدنهایی که خسته تر از وقتی هستی که خوابیدی . و یه حس بد که بعد کلی استرس به ادم دست میده ... دوستان اماده ی رفتن سر جلسه ی امتحان بودن و من عین اسکول ها رو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 دی 1397 10:31
-
*--*
پنجشنبه 27 دی 1397 01:42
چشمانش را بست. خواب تمام وجودش را فرا گرفت. غرق ِدر رویاها گویی هرگز بیدار نبوده ، روحش ازادِ ازاد ؛ گویی هرگز در بند جسمی نبوده ، رها در دستان باد ، گاه در کوه های یخ زده ی سپید ، گاه در جنگل های انبوه سبز ، گاه در حیاط خانه ی کودکی ، گاه سر در گم و مبهوت ، در کوچه پس کوچه های نوجوانی ... و گاه در اینده ای که هنوز...
-
از نو
چهارشنبه 26 دی 1397 21:31
در راستای زیبا نشدن اویزی که دیشب درست کرده بودم ، تا صبح خواب دریم کچر میدیدم: | واسه همین صبح تا چشمام باز شد ، نگاهم چرخید سمت حلقه ی بد فرمی که روی میز فری بود. برش داشتم و گره هاشو باز کردم. و از نو درستش کردم. .و ایندفعه خیلی بهتر شد . به دلم نشست. و کلی عکس گرفتم ازش .شما هم فیض ببرین از دیدنش: D
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 دی 1397 00:17
خب بعد امتحان باید بری بیرون یکم بچرخی تا واسه امتحان بعدی اماده شی ، البته با یک روز تاخیر ، تا هم اتاقی های دیگر نیز امتحانشون رو داده باشن و همراهت بیان برای تجدید قوا . امروز رفتیم بیرون . خرازی هایی که قرار بود ازشون حلقه و نخ بگیریم تا فری دریم کچر درست کنه واسه دوست پسرش که اویزونش کنه به سازش که تازه خریده. و...
-
بی مصرفِ همیشگی
دوشنبه 24 دی 1397 14:54
خسته شدم ... از بس امیدوارم شدم ولی همشون اوار شدن رو سرم .فکر کردم کار درست رو انجام دادم ولی اشتباه بوده. حس کردم ادم به درد بخوری میتونم باشم ولی نتونستم . خواستم به ارزو هام برسم ولی نرسیدم . خواستم تحسین بشم ، تحقیر شدم . به خودم گفتم تو میتونی انجامش بدی ، نتونستم . سعیمو کردم ، تمام سعیمو کردم ولی بازم شکست...
-
34
شنبه 22 دی 1397 14:11
درسته از 18 سالگیم از هرکی خوشم اومده حد اقل 10 سال ازم برگ تر بوده ولی خب وقتی مامان زنگ زد گفت یه پسر 34 ساله که موقعیت خوبی داره اومده خاستگاری ، یه حس بدی بهم دست داد . از ازدواج سنتی متنفرم با اینکه میدونم نهایتا ازدواجم کاملا سنتی خواهد بود :| در هر حال مامان خیلی موافقه ، تقریبا همه موافقن :| حالا اگه "جیم...
-
آشفته
جمعه 21 دی 1397 19:56
نه حس و حال درس خوندن دارم ، نه عذاب وجدان درس نخوندن میزاره راحت باشم :| شاید هم بخاطر چیز دیگه ای ناراحتم ؛ ناراحت نه از اون ناراحتی ها که غمگین میشی ، یه جوری بی قراری و اشفتگی . دلم میخواد برم کوه ، رو برفا دراز بکشم اسمون رو ببینم ؛ خونم یخ بزنه رو برفا بمیرم .
-
مِه
شنبه 15 دی 1397 00:41
هوای مه الود رو دوست دارم . انگار اسمون میاد زمین و لا به لای ابرا راه میری . رو زمینی ولی انگار معلقی ، معلوم نیست کسی اطرافت هست ، کسی نیست ، اصلا کجایی ؟ کجا داری میری ؟ مدام جلو رو نگاه میکنی ولی هیچی نمیبینی . وقتی ابرا میان پایین ، شهر خیلی عجیب میشه . گاهی میترسی ، از اینکه چند متر جلوتر چی انتظارتو میکشه ، مثل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 دی 1397 00:38
میگم یه وقت بد نباشه همه جا برف بارید اینجا نه ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 دی 1397 22:12
جمعه رو باید تا ساعت 11بخوابی نهار و صبحونه رو یکی کنی ، فیلمایی که چند هفتس دانلود کردی و ندیدی رو ببینی ، به اسمون ابری خیره بشی ، به صدای بارون که از ناودونهای پنجره ی روبه کوچه میاد گوش کنی ، موهاتو دور بیگودی های قدیمی ابری بپیچی تا فر بشه ، یکم به مامانت کمک کنی ، یکم نق بزنی ، یه مدت طولانی لش کنی رو مبل ، فکر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آذر 1397 18:00
بالاخره امروز بعد سه,سال رفتیم شهر کتاب . خیلی قشنگ بود و البته خییییلی گرون . خریت کردم یه دفتر 40 تومنی خریدم . ولی راضی ام از کارم ، نمیدونم چرا. و بعد هم خرید برای یلدا شرو شد. ولی مهم ترین بخش امروز ، باریدن برف بود. چقدددر ذوق مرگ شدم من . و دو ساعت پیاده روی زیر برف تو پیاده رو های خالی از ادما,چه کیفی داد......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آذر 1397 23:52
این ترم شنبه تا سه شنبه کلاس دارم . واسه همین پایان هفته برام سه شنبه هاست . شنبه که چشمامو باز کردم ، با خودم فکر کردم کی تموم میشه این هفته ؟ حس میکردم مثل هفته های قبل یه قرن طول میکشه ولی خیلی زود تموم شد خیلی زود . اصلا نفهمیدم تو این سه روز چیکار کردم ، از کجا اومد کجا رفت ... اااااااااااه دلم میخاد پاشم دهن...
-
وقتی یادم میره
دوشنبه 26 آذر 1397 00:25
چند روز پیش داشتم به یه چیزی فکر میکردم . خیلی فکر خوبی بود ، هی گفتم امروز مینویسم فردا مینویسم. تا اینکه امروز دفترمو باز کردم بنویسم ولی یادم نیومد چی میخواستم بنویسم: | خیلی حس بدیه . انگار یه چیزی رو گم کردی ولی نمیدونی چیه ، مثل اینکه اسم یه نفر نوک زبونت باشه ولی نتونی بگی ، مثل اینکه میدونی یه چیزی مهم یادت...
-
اندر احوالات اتاق 209
شنبه 24 آذر 1397 22:46
زهرا میگه دلم میخواد لپ تابو از همینجا ( تخت بالا ) پرت کنم پایین . میگم به حرف دلت گوش کن ، میگه خودمو پرت کنم بهتره . میگم همیشه دلم میخواست اونقدری پول داشته باشم که وقتی عصبانی میشم ، گوشی رو بزنم به دیوار خورد و خاکشیر شه ، ولی همیشه اول این بزرگوار رو میزارم یه جای امن ، بعد خودمو میکوبم به دیوار :| :|
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 آذر 1397 22:58
بی قرارم نگارم تیره شد روزگارم ابری ام همچو باران کجایی تو ای جان که طاقت ندارم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذر 1397 21:24
امروز استاد داشت در مورد سیستم چشم حرف میزد. اینکه چطور دو تا چشم با هم میتونن یه تصویر کامل رو ببین ، اینکه چطور مغر نواقص بینایی رو تکمیل میکنه ، و اینکه چطور میشه که در نهایت میتونیم اجسام رو سه بعدی ببینیم . و من به این فکر میکردم که از کجا باید مطمئن شد که بعد سوم واقعا وجود داره ؟ شاید یه تصور باشه که ذهن برای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آذر 1397 22:36
تنها کاری که برای انجام دادنش حوصله دارم ، نقاشی کشیدن و عکس گرفتنه. واسه بقیه کارا ، هیچوقت حوصله ندارم ... پ.ن: عجیب نیست سه نفر یه هو دلشون بگیره ؟ تو این مواقع باید یه نفر باشه که سر حالت بیاره ولی وای به روزی که اون یه نفر هم حالش گرفته باشه....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آذر 1397 17:10
خواب دیدم تو اسمون دوتا ماه هست ... خیلی قشنگ بود و خیلی عجیب !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذر 1397 08:31
کلاس بسکتبال رو نرفتم . با اینکه از صبح زود بیدار بودم ولی حوصلشو نداشتم . یه بارم من نرم مگه چی میشه ؟ این همه منظم رفتم کلاس چی شد ؟ کتری گذاشتم ، میخوام ببینم کسایی که واسه صبحانه نسکافه و بیسکوییت میخورن چجوری زنده میمونن! البته بیسوییت ندارم ، همون نسکافه خالی هم کفایت میکنه واسه منی که شده از صبح تا شب چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آذر 1397 22:53
من این دنیا رو میخواستم ، بهم ندادیش ... اون یکی دنیاتم نمیخوام. بفرستم جهنم ...... .......................................................
-
استاد خوب
چهارشنبه 7 آذر 1397 00:36
امروز با یه استادی اشنا شدم که متاسفانه از اینجا رفته . بعد 8 ماه اومده بود یه سری بزنه که استاد ما کسالت پیدا کرد و ازش خواهش مرد این جلسه رو بیاد کلاسمون. و واقعا واقعا واقعا غبطه خوردم که چرا ما باهاش هیچ واحدی نداشتیم . چه قدر خوبن ادمایی که وقتی حرف میزنن زمان از دستت در میره و یه هو میبسنس دوساعت چه قدر زود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذر 1397 23:56
خواب دیدم ما را بُریدند و به کارخانهی چوب بری بردند آن که عاشق بود پنجره شد آن که بیرحم ، چوبهی دار از من اما دری ساختند برای گذشتن ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذر 1397 22:21
فیلتر شکنا چرا وصل نمیشننننن ؟؟؟؟؟؟ من باید برم یوتیوب
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذر 1397 21:24
زلزله اومد: | چه خبره هر سال این موقه زمین لرزیدنش میگیره ؟ بابا اون کرمانشاهی های بیچاره چه گناهی کردن ؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذر 1397 09:45
ارزوی امروز: برف ببارهههههههههه 。^‿^。