-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریور 1396 01:46
نصف شبی گند میزنن به اعصاب ادم . خب وقتی ازت یه سوال میپرسم درست و حسابی گوش کن ، فکر کن بعد جواب بده دا . میگی نه ولی قبل من میپری وسط . الان من چجوری بخوابم با؟
-
؟
دوشنبه 13 شهریور 1396 21:34
چند دقیقه پیش به یه چیزی فکر میکردم که خیلی ناراحتم کرد . ولی الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد به چی فکر کردم که ناراحت شدم . داشتم به چی فکر میکردم ؟
-
هفت دقیقه
شنبه 11 شهریور 1396 17:08
یه جایی خوندم که وقتی میمیریم ، بعد مرگ مغز تا هفت دقیقه هوشیاره و تو این هفت دقیقه کل زندگیشو مرور میکنه. شاید مردم و الان تو اون هفت دقیقه ی اخر ، دارم همه چیزو مرور میکنم !
-
Direniyorum
چهارشنبه 8 شهریور 1396 22:06
Direniyorum acilarina yine dünya Yalanmiş aşklarin da İnadina yaşiyorum ama sorma Kiyamet ortasında
-
الکی
شنبه 4 شهریور 1396 12:31
چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی قصه ی عاشقی و شوقِ وصالی الکی فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و همه ی دلخوشیَم فرضِ محالی الکی پرکشیدیم چه نقاشیِ زیبایی شد اسمانی الکی با پر و بالی الکی درس خواندی؟چه خبر؟حالِ شما؟خوبی که؟ عشق پنهانی من پشتِ سوالی الکی روز هجران و شبِ فرقت یار اخر شد ما رسیدیم به هم آخرِ فالی الکی......
-
تابستون
سهشنبه 31 مرداد 1396 19:59
از 12 ماه سال ، فقط با سه ماهش مشکل دارم . تابستون! واقعا دلیل خلقت این فصل چی بوده ؟ نمیشد یکم معتدل تر باشه؟ اگه زمین یکم از خورشید دور تر بودهم ، مشکل حل میشد. همیشه ارزو داشتم تو یه کشور سرد سیر زندگی کنم. با اینکه شهر ما کوهستانیه ، ولی هواش خیلی گرمه. البته پایین کوهه ، فکر کنم جلگه ایه یا شاید هم کوهپایه ای ؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مرداد 1396 15:43
بعد 5 سال ، خواستم بی پرده حرف بزنم. وقتی عزیز ترین ادم زندگیمو به زور وادار به زندگی کردن که دلش نمیخواست واردش بشه ، از همه متنفر شدم . مادرم ، پدرم ، خواهرم . زمانی که وقتی زنگ وخر مدرسه به صدا در میومد ، استرس میگرفتم که بازم باید برم خونه. زمانی که هیچ کاری از دستم برنمیومد. نه میتونستم جلوی این اتفاق رو بگیرم ،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیر 1396 22:51
نمیدونم چرا جدیدا اینقدر زود جوش شدم . گم شدن یه قلمو اینقدر عصبانیم کرده که سرم داره منفجر میشه. دلم میخواد هرچی این اطراف هست رو بریزم به هم. همه چیو پرت کنم این ور و اون ور. همه چیو بشکونم. و اینکه هیچ کدوم از این کارارو نمیتونم بکنم ، بیشتر عصبانیم میکنه . تو همچین مواقعی بهتره هیچکس نزدیکم نشه چون شدیدا پاچه...
-
بچه های کوه الپ
دوشنبه 26 تیر 1396 22:17
http://s9.picofile.com/file/8300832668/alps_stories_my_annette.mp3.html چه قدر این اهنگ غم انگیزه مخصوصا واسه تیتراژ یه انیمیشن برای بچه ها. نمیدونم شایدم به نظر من اینجوره. هر وقت این اهنگو میشنوم غمگین میشم. حس از دست دادن یه چیز با ارزش رو بهم میده.، یا جدا شدن از یه ادمی که خیلی دوسش دارم ، حس خراب شدن خونه ای که...
-
ماه گرفتگی
شنبه 24 تیر 1396 20:57
یه مطلبی خوندم در مورد تناسخ که میگه : طبق یک باور قدیمی در معتقدین به نظریه تناسخ لکه های تولد یا ماه گرفتگی هایی که در بدن افراد وجود دارد به این معنی است که در زندگی قبلی از همان محل طی حادثه ای فوت کرده اند ! خب اگه این باور درست باشه ، این زندگی ، زندگی اول من نیست و من یه بار دیگه هم زندگی کرده بودم .و دلیل مرگم...
-
خسته ام مننننننن
چهارشنبه 21 تیر 1396 23:16
هعیییییییییی امروز چه قدر خسته شدم . شاید یکم هم نا امید شده باشم از بعضی چیزا. امروز خنده هام مصنوعی بود ، خودم خیلی خوب اینو احساس میکردم . فکر کنم بخاطر تغیر فصله .
-
ادمای نامرئی
یکشنبه 18 تیر 1396 23:05
ما ادما فکر میکنیم بعد امروز ، یه فردایی هست و بعد اون فردای دیگه و فرداهای دیگه . ادمایی که روی زمین راه میرن ، هیچوقت به این فکر نمیکنن که شاید فردایی نباشه. همه ارزش زمان رو میدونن و با این حال ، بازم قدرشو نمیدونن . وقتی کسی رو دوست دارن ، بهش نمیگن ، پیش خودشون فکر میکنن بعدا بهش میگم . دست همو نمیگیرن میگن بعدا...
-
تابستون
جمعه 16 تیر 1396 13:51
از تابستون متنفرم %>_<%
-
زمین ما
پنجشنبه 15 تیر 1396 14:18
زندگی خییییلی قشنگه خیلی. کلیییی چیزای دیدنی تو دنیا هست . کلی کارای انحام دادنی ، کلی حرفا ی گفتنی .این کره ی گرد ابی ، بهترین گزینه واسه زندگی ادماست . خیلی قشنگه زندگی ولی ، به همون اندازه نا عادلانه هم هست . و این موضوع ، اینجا رو بدترین جا برای زندگی میکنه . اگه تمام این خوشی ها مساوی بین ادما تقسیم میشد ، اگه...
-
Be nice to me ~>_<~
چهارشنبه 14 تیر 1396 23:27
میگن اگه زیاد به ماه نگاه کنی مجنون میشی. و از جایی که الان نشستم ، ماه در طول شب از تمام زوایا قابل دیدنه. و قصد دارم کل تابستون شبا رو اینجا بگذرونم (^O^) ینی دیونه میشم تا اخر تابستون ؟ اگه دیونه بشم ، خیلی اتفاقا میوفته. احتمالا رسوا میشم . خودم خودمو رسوا میکنم . ماه عزیز! لطفا با من مهربون باش ﹋o﹋
-
تموم شد؛)
سهشنبه 13 تیر 1396 19:37
بالاخره امتحانا تموم شد. فردا برمیگردم خونه: D و اینکه دلم براش تنگ میشه..
-
450 :|
یکشنبه 11 تیر 1396 00:53
امروز بعد مدت هااااااااا بلاخره رفتیم بیرون. بعد چهار ساعت پیاده روی و خرید برگشتیم خوابگاه. اینقدررررررر خسته شدم که حال ندارم برم دندونامو بشورم: | و از طرفی این خستگی نمیزاره بخوابم: | بدبختی داریما. و صبح قبل امتحان مکالمه ی دوتا از دوستام توجهمو به خودش جلب کرد : + رفتم واسه دوست پسرم یه ساعت خریدم 450 تومن - O_o...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیر 1396 22:37
خسته از تمام تنهایی ها ، روی نیمکت چوبی گوشه ی حیاط دراز کشیده بود و به اسمان شب نگاه میکرد. اسمان صاف ، پر از ستاره های درخشان. زیبا بود ، ارامش میکرد. اخرین باری که به اسمان شب نگاه کرده بود ، کی بود ؟ ستاره ها ، بالای سرش حرکت میکردند . انگار اسمان داشت حرکت میکرد. به قدری خود را به اسمان نزدیک میدید که میتوانست...
-
چرا؟
سهشنبه 6 تیر 1396 13:01
کاش میتونستم زمانو به عقب برگردونم و یه تغیر کوچیک تو جایی که نشسته بودم بدم . اون وقت میتونستم خیلی چیزا رو بفهمم . چرا هیچوقت تو زمان مناسب ، تو مکان مناسب نیستم؟ یا برعکس. چرا هیچوقت اونی نمیشه که من میخوام . چرا اتفاقی که من همش بهش فکر میکنم ، واسه کس دیگه ای رخ میده ؟ دقیقا همون چیزی که من تو فکرش بودم . چرا با...
-
ذهن بی شعور
دوشنبه 5 تیر 1396 22:47
ای باباااااا. حالا من هرچی میخام بهش فکر نکنم بیشتر بهش فکر میکنم: | ذهن بیشعور: | :|
-
لحظه ها
پنجشنبه 1 تیر 1396 21:17
یه لحظه هایی تو زندگی هست که خیلی خاص هستن ، خیلی زیبا هستن خیلی شیرینن . یه لحظه هایی که وجچدت سرشار از امیده و شادی . تک تک سلول هات این امید رو حس میکنن . لحظه هایی که تا حد مرگ هیجان زده میشی و میخوای زمان همونجا وایسه و تا ابد ، تو اون لحظه بمونی . یه لحظه هایی تو زندگی هست که خاصه. جدیدا شدیدا دلم یکی از این...
-
کر و لال بی ازار!
پنجشنبه 1 تیر 1396 12:23
چند شب پیش دور و بر ساعت 11 ، دخترا تو حیاط خوبگاه یه مردو میبینن که با لباس باغبونی داره واسه خودش قدم میزنه. تو شبکه های مجازی دانشگاه این خبر با تیتر " جن با لباس باغبانی " پخش شد. ولی درواقع جنی در کار نبوده تو خوابگاه ما کلا اقا زیاد رفت و امد میکنه ولی قبلش خبر میدن. وقتی تو محوطه ی بیرون هست ، زنگ...
-
ابر و باران و من و یار...
پنجشنبه 1 تیر 1396 00:19
ابر میبارد و من ، میشوم از یار جدا... من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا......
-
بله ، خیر
سهشنبه 30 خرداد 1396 22:10
چرا بعضیا جزوه رو اینقدررررر زیاد مینویسن؟؟؟ روانشناسی رشد کلا جزوه گفته بود و خودمون باید از گفته هاش تو کلاس نت برمیداشتیم. کار سختی بود: | خلاصه تمام نت های من شده بود 8 صفحه . همکلاسیم جزوش شده بود 30 صفحه! دقیقا همون چیزایی یود که من نوشته بودم فقط بعضی جاها جمله بندی ها فرق میکرد. اخه چه خبره ؟ و امتحان ، 20 تا...
-
Rings
دوشنبه 29 خرداد 1396 12:03
به دوستام گفتم که فیلم انابل رو دانلود کنیم باهم ببینیم. با اینکه خییییلی میترسم ولی خیلی هم دلم میخواد فیلمای ترسناک ببینم. دیشب که دیونگی مون گل کرده بود ، گفتیم یه فیلم ترسناک ببینیم. چون انابل رو دانلود نکرده بودیم ، نشستیم حلقه ها رو دیدیم. چراغ اناقو هم خاموش کردیم . جیغ های بنفشی که من میکشیدم وسط فیلم از خود...
-
های
یکشنبه 28 خرداد 1396 16:00
قرص هامو قطع کردم. تقریبا یه ماهی میشه. نمیدونم درست بود یا نه ولی خب همونجور که دکتر گفته بود نزدیک 6 ماه مصرف کردم و قطع کردنش هم تدریجی بود واسه همین فکر نکنم مشکلی پیش بیاد ولی چون زیر نظر دکتر نیود یکم نگرانش بودم. چاره ای نداشتم چون اصلا برنامم با برنامه ی دکتر هماهنگ نمیشد . و دیگه دلم نمیخواست بیشتر از این این...
-
وای اونم ...
جمعه 26 خرداد 1396 20:29
یه وقتایی پیش میاد که به یه ادم خاصی توجه خاصی پیدا میکنم . از اون به بعد ، هر چیزی که تو افراد دیگه توجهمو جلب مبکنه به اون ربط میدم . وای اونم ساعت مچی داره ، وای اونم از این لباسا میپوشه ، وای اونم اینجوری میخنده ، وای اونم ..... و بعد وقتی نفس میکشم یا به اسمون نگاه میکنم یا تو خیابون قدم میزنم این فکرو میکنم که...
-
تغیر
جمعه 26 خرداد 1396 12:19
سلام به همه . با یک تغیر نسبتا قابل توجه در خدمتتون هستم . میخواستم نوشته های قبلی رو بی خیال بشم ولی دلم نیومد . واسه همین تغیراتی توش ایجاد کردم . همین دا . گفتم که در جریان باشید
-
دونه ی 166 ام
چهارشنبه 17 خرداد 1396 15:54
طی اتفاقایی که تو چند روز گذشته افتاد ، فهمیدم که من به هیچ وجه ، اصلا و ابدا نباید وارد هیچ رابطه ی با کسی بشم .منظورم رابطه ی احساسی و عشق و عاشقی و اینجور مسخره بازی هاست . چون اصلا نمیتونم خودمو راضی کنم که با یه نفر همچین رابطه ای برقرار کنم . حتی اگه اون ادمو دوست داشته باشم .مثل این میمونه که بدون اینکه شنا بلد...
-
دونه ی 165 ام
یکشنبه 14 خرداد 1396 15:22
به یه نتیجه مهم رسیدم و اونم اینه که زیاد خودمو درگیر ادمای اطرافم نکنم . اگه ادمارو کتابهای نخونده تصور کنیم ، برای من یعنی اینه که نخونمشون . بهتره همونجور بسته بمونن . چون وقتی میبینم نوشته های توش با تصاویر رو جلدش خیلی فرق داره ، یه جوری میشم . پشیمون میشم یا ناراحت میشم یا سردر گم . نمیدونم ، هیچی هست خوب نیست ....