-
دونه ی 134 ام
سهشنبه 3 اسفند 1395 20:30
دوستم انصراف داده,. البته انصراف که نه کنکور ثبت نام کرده و این باعث شده اینطوری بشه. الان داره سعی میکنه که این ترم رو اینجا بمونه. درخواست داده و درخواستش رفته کمیسیون! اگه بره اونم این موقه ، خیلی بد میشه. خاطرات زیادی باهاش دارم. خیلی زیاد. خیلی ناراحتم خیلی . اینجور رفتنا رو دوست ندارم. رفتن کسایی که کنارم هستن...
-
دونه ی 133
دوشنبه 2 اسفند 1395 21:38
بعد 23 روز بخور و بخواب ، گذروندن سه تا کلاس عملی خیلی سخت بووووود. بسکتبال ، ژیمناستیک ، بدمینتون . سرما خوردگیم هم که شدید تر شده بود و سرفه هم میکردم. خیلی خسته شدما خیلییییییی. خوبه فردا از صبح کلاس ندارم. خوشحالم: ) یه هم اتاقی جدید اومده. دختر بدی نیست ولی نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد. فکر میکنم یه مدت بگذه خوشم...
-
دونه ی 132
یکشنبه 1 اسفند 1395 21:28
امروز به یه نتیجه ای رسیدم. هیچوقت در مورد رویاهام با دیگران حرف نزنم. شاید اون ادم چرت و پرتای منو جدی بگیره و بخاطر فکری که به سرش انداختم ، ناراحت بشه ، نا امید بشه ، بخواد راهشو عوض کنه. خیلی بده.... خیلی بدم....
-
دونه ی 131 ام
شنبه 30 بهمن 1395 20:59
و بالاخره فردا میرم . بعد سه هفته!!! عاشق ترم بهارم: ))) میرم دو هفته بعد باز برمیگردم یه ماه میمونم: ))) امروز با خواهرم نشستیم خواهرزادمو ارایش کردیم: ))) البته بگم که خواهر زادم پسره: D یه گل سر هم زدیم رو موهاش. خوشگل شده بود: ))) میگن ارومیه خیلی سرده. قیافم تو خوابگاه دیدنی خواهد شد: )))) چون خوابگاهمون سرده ،...
-
دونه ی 230 ام
شنبه 30 بهمن 1395 11:11
دیگه داره تموم میشه. نفس ها اخرشه.... مثل یه خرابه ، که هیچکس به سمتش نمیره. یا مثل یه مرده که تو سکوت زیر خاک میخوابه و کسی متوجه نمیشه.
-
دونه ی 229 ام
شنبه 30 بهمن 1395 10:30
من دختر بدی شدم ؟ حتی اگه بد هم باشه ، نمیخوام متوقفش کنم.
-
دونه ی 228 ام
جمعه 29 بهمن 1395 22:14
گلای سرخ شمعدونی پشت پنجره ی اتاقم پژمرده شده. گل کاغذی خشک شده که چند تا جونه داده بود هم ، جونه هاش خشک شدن. هوا سرده. پس زمستون این شکلیه ! دلم گرفته ، نمیدونم چرا. این روزا بیشتر تو لاک خودمم . زیاد فکر میکنم ولی دقیقا نمیدونم به چی. فقط یه هو میبینم یه ساعت خیره شدم به شمعدونی های پژمرده. یا یه هو یه لبخند...
-
دونه ی 227 ام
سهشنبه 26 بهمن 1395 20:45
میگم نکنه اویزونشم؟؟؟؟ نکنه زیاده روی کردم؟؟؟ نکنه فکر کنه دختر بدی هستم؟؟؟ نکنه نکنه نکنه. واااای خدا اصلا مهم نیست 20 سالم باشه یا 12 یا 16 . من همیشه همون بچه ی خام و بی تجربه ی 10 ساله هستم که هیچی بلد نیست. حتی حرف زدن: (((( پ.ن : بعد کلی سخنرانی ، مطمئنم یه برو بابا تو دلش نثارم کرده :(
-
دونه ی 226 ام : زامبی
سهشنبه 26 بهمن 1395 17:40
امروز یه فیلم دیدم . ماجرای یه بیماری بود که ادما رو تبدیل به زامبی میکرد. طرفدار اینجور فیلما نیستم و نمیبینم ولی این رو دیدم. و فهمیدم که ادما چه قدر میتونن پست باشن . ادمایی که حتی از زامبی ها هم بد تر بودن. زامبی ها طبیعتشون اینه و نمیشه سرزنشون کرد. مثل الاغ که طبیعتش جفتک انداختنه. ولی ادما فرق دارن. ادما،آدمن ....
-
دونه ی 225 ام
دوشنبه 25 بهمن 1395 23:57
The Next at This Time round and round از اونجایی که هیچکس سلیقه ی منو تو انتخواب اهنگ نمیپسنده ، توصیه میکنم اهنگارو دانلود نکنید این پست فقط بخاطر اینه که دلم میخواست این اهنگا حتما تو این وبلاگ باشن . شاید یه روزی لازم باشه یه چیزایی رو به یاد بیارم و امیدوارم اون روز این اهمگا کمکم کنن. و حالا اهنگ ها. اهنگ اول یه...
-
دونه 224 ام
یکشنبه 24 بهمن 1395 00:01
میگم فرشته ها که به خدا نزدیک ترن و هرچی خدا بگه بهش گوش میدن ، چرا باید مقامشون از ادمایی که اینقدرررر پست شدن و خدا رو کاملا فراموش کردن پایین تره؟ اصلا انسان چرا اشرف مخلوقات وقتی این همه بدی داره ؟ و فرشته هایی که از این اشرف مخلوقات محافظت میکنن ، اعمالشون رو ثبت میکنن ، بهشون حرفای خدا رو میرسونن و در نهایت...
-
دونه ی دویست و بیست و سوم
پنجشنبه 21 بهمن 1395 05:15
تو انتخواب کتاب خیلی اساس به خرج میدم. اونقدر که همیشه تقریبا دست خالی از کتابخونه میام بیرون! ولی این بار... کمتر پیش نیاد از یه کتاب اینقدر جذاب باشه که تا اخر بخونمش! ولی این بار ، این کتاب ، از همون کلمات اول انگار منو مسخ کرد! همون چیزی که میخواستم ، یه کتاب پر از رمز و راز که هنوز نتونستم رازشو پیدا کنم. از تموم...
-
دونه ی دویست و بیست و دوم
پنجشنبه 14 بهمن 1395 01:20
برف اومده برف اومده یه عالمهههههههههه. چه قدر خوشگل شده شهرمون . برفای سفید روی برگای سبز کلاج ها وشاخه های خشک درختا... تو عمرم اولین باره همچین برف زیادی میبینم. اخه اینجا از وقتی من به دنیا اومدم ، این همه برف نباریده . خلاصه خیلی خوشحالممممم . دلم میخواد ادم برفی درست کنم. یه ادم برفی کوچولو موچولو. واسه خودم. کاش...
-
دونه ی دویست و بیست و یکم: تصمیم کبری!!!
چهارشنبه 13 بهمن 1395 00:09
بعد از دیدن نمره های این ترم و معدل افتضاحم ( قابل گقتن نیست ) تصمیم گرفتم که از ترم سه ، خوب بخونم. ینی میخوام بخونماااا . البته زیاد این تصمیمو گرفتم ولی احساس میکنم این دفعه جدیه. انگیزشم دارم. چی میتونه جلومو بگیره؟؟؟ من میتونم. باید بتونم ؛)
-
دونه ی دویست و بیستم: 20
سهشنبه 12 بهمن 1395 00:00
00:00 به دنیا اومدمممممممممم !!!!! تولدم مبارک ؛) بیستمین تولدم...
-
دونه ی دویست و نوزدهم: شب نوشت
پنجشنبه 7 بهمن 1395 00:45
میگم چه قدر خوبه که بقیه نمیتونن بشنون که به چی فکر میکنیم. خیلییی خوبه ، یعنی حتی یه درصد هم اگه احتمال شنیده شدن افکارم باشه ، کلاااااا به فتا میرم . اخه اینا چه فکراییه خداییش تو سر من رژه میرن و هر چه قدر سعی میکنم بیرونشون کنم بیرون نمیرن. مثلا شبایی که خوابم نمیبره ، مامان بشنوه به چی فکر میکنم. وااااای!!! یا...
-
دونه ی دویست و هجدهم
چهارشنبه 6 بهمن 1395 09:07
قبلا هم گفتم ، تموم شدن ناراحتم میکنه. این ترم تموم شد. ناراحت که نمیشه گفت ولی یه حس یه جوری دارم نمیتونم توصیفش کنم. خیلی عجیبه. و به این فکر میوفتم که وقتی خودم تموم شدم، چه حسی خواهم داشت؟ احتمالا همراه اونایی که برام گریه میکنن میشینم و باهاشون گریه میکنم. به خاطراتی که باهاشون داشتم فکر میکنم ، به جاهایی که...
-
دونه ی دویست و هفدهم: سرنوشت....
دوشنبه 4 بهمن 1395 14:54
سرنوشت ... واژه ی عجیبیه برام . عجیب ، مرموز ، جادویی ، معجزه آسا ! میگن سرنوشت ادما از پیش تعیین شده . خدا سرنوشتمونو تعین کرده. خدا تعین کرده. همه اتفاقایی که افتاده برامو و خواهد افتاد ، همه جاهایی که خواهیم رفت همه ادمایی که تو زندگیمون هستن حتی اگه به نظر بی اهمیت بیان ، ولی اومدنشون دلیل داره. اگه این دلیل ها رو...
-
دونه ی دویست و شونزدهم
یکشنبه 3 بهمن 1395 20:00
دلم یه چیزی میخواد که نمیگم چیه بعدشم اینکه الان این دوستای بیشعورم دارن تخریبم میکنن. بعدشم من الان میخواستم کنار یکی باشم و اون بخنده. حتی اگه اون خنده هاش برا من نباشه. درضمن میخوام اون پیرهن زرشکی هم تنش باشه. خیلی بهش میاد. بعدشم اگه خنده هاش واسه من بود بیشتر تر خوشحال میشدم. ولی الان ناراحتم که نه پیششم نه...
-
دونه ی دویست و پونزدهم
پنجشنبه 30 دی 1395 13:21
حوصلم سر رفتهههههه مثلا امروز قرار بود با آبی بریم بیرون که یه جوش گنده و وحشناک زیر چشمش زد که نشد بریم و الان با مشکی قراره برن دکتر: | یه بار خواستم برم بیرونااا ای خدا مشکی و آبی دوستامن: | هم خوابگاهی ، همسایه ، یه همچین چیزایی پ.ن: هه هه هه هه هه رفتیم بیرون: D
-
دونه ی دویست و چهار دهم
پنجشنبه 30 دی 1395 01:36
خب اینجوری هم زیاد بد نیست . واسه خودم میرم میام ، مینویسم پاک میکنم ، قهر میکنم اشتی میکنم ، دلم میشکنه ناراحت میشم به روم نمیارم ، ذوق میکنم ، خوشحال میشم میخندم ، هیچکس هم هیچی نمیفهمه ، نمیبینه ، نمیشنوه. خوبه ، سرم تو کار خودمه و کسی کاری به کارم نداره. خوبه. چقدر سرد بود امروز هوا. اینم خوبه ! این که زیر پتو...
-
دونه ی دویست و سیزدهم
چهارشنبه 29 دی 1395 20:43
دیشب ار سقف خراب ارزویم خاطرات تو چکید دست های خسته ام بار دگر عکس لبخندت کشید چشم هایم جز دو چشم مست تو چیزی ندید قطره های شبنمی با اه سرد روی عکس تو چکید در تب و تاب خیالت خنده ای امد پدید جای خالی نگاهت در کنار پنجره لرزاند دلم را همچو بید خاطراتت میچکید و میچکید و میچکید دست هایم عکس نگاهت میکشید و میکشید و میکشید
-
دونه ی دویست و دوازدهم
یکشنبه 26 دی 1395 10:12
ای خدااااااااااا چرا اینقدر بی حوصلم امروز: ((((((((((( اگه بخوام فیزیولوژی رو پاس کنم باید از الان بخونم ولی چرا نمیتونم بخونم: (((((((
-
دونه ی دویست و یازدهم
شنبه 25 دی 1395 13:37
Thirty minute s پ.ن: همه ی ادما دوست دارن دوست داشته بشن. کی از دوست داشته شدن بدش میاد ؟؟ چرا یه هویی دلم اینقدر گرفت؟
-
دونه ی دویست و دهم
دوشنبه 20 دی 1395 11:40
بعلههههه امتحان رشد و تکامل حرکتی کنسل شد بریم سراغ سنجش و اندازه گیری :|:|
-
دونه ی دویست و نهم
جمعه 17 دی 1395 14:25
بی صبرانه منتظر تموم شدن امتحانات هستم. هر چتد هنوز شرو نشدن ولی میخوام زودتر تموم بشن بیام دوهفته با خیالت راحت تو خونه استراحت کنم و بعدشم ترم جدید شرو بشه. به نظر میاد ترم جدید دوست داشتی خواهد بود برام مخصوصا چهار شنبه ها. ولی از الان دارم رو خودم کار میکنم که اینجوری نباشه. با اینکه کار سختیه ولی همه سعیمو میکنم...
-
دونه ی دویست و هشتم: اشک سرخ
سهشنبه 14 دی 1395 12:50
شنیدین میگن طرف داشت خون گریه میکرد؟ من خیلی شنیدم ولی تا حالا ندیده بودم کسی خون گریه کنه. اما دیشب خودمو دیدم که داشتم خون گریه میکردم. مریض بودم و هیچکس حواسش بهم نبود. هی میگفتم من حالم خوب نیست ولی انگار نا مرئی شده بودم هیچکس نمیدیدتم. اینقدر ضعیف شده بودم که یه گوشه افتادم رو زمین و به بقیه که بدون توجه به من...
-
دونه ی دویست و هفتم
شنبه 11 دی 1395 22:15
گاهی وقتا دلم میخواد دست خودمو بگیرمو به خودم بگم : بیا از اینجا بریم . خورشیدکه تابید ، از همه چیز دل بکنیم و بریم به جای دور . جایی که دست هیچکس بهمون نرسه ...... پ.ن : خدا جون امروز به حد کافی حالم گرفته شد . امشب یه خواب خوب میخوام ببینم از همونایی که ارزوشونو دارم باشه ؟ تو رو خدا ...
-
دونه ی دویست و شیشم: فرجههههههههه
سهشنبه 7 دی 1395 17:00
امروز اخرین امتحان عملی رو هم دادیم. اخریش بسکتبال بود. بازی خیییلی شیرینیه و سخت و واسه ادم قد کوتاهی مثل من کمی سخت تر. ولی خوب بود. راضی هستم از خودم. البته باید بگم که استادمون هم فوقالعاده بود. خیلی خوب یادمون داد خیلی. این ترم در مقایسه با ترم پیش ، مثل بهشت و جهنم بود. این ترمو خیلی دوست داشتم. کلاس شنا ، تنیس...
-
دونه ی دویست و پنجم : شاهزاده برفی برگشت
شنبه 4 دی 1395 21:27
سلام بر دوستان عزیز. من برگشتم. اول از همه یه تشکر ویژه میکنم از دوست عزیزم هاتف که زحمت قالب رو کشید و حسابی شرمندم کرد. و یه معذرت خواهی بابت اینکه این مدت اذیتش کردم. و جودی عزیز تر از جانم که این مدت یکم ازش غافل بودم. معذرت جودی جان. بانوی بهار عزیز و بهزاد و پیک که تو این مدت خوندنم و بهم انگیزه دادن. از همشون...