-
دونه ی 164 ام
دوشنبه 8 خرداد 1396 23:52
کبوترا رو دیدین وقتی تو یه اتاق زندانی میشن هی خودشونو به در و دیوار میکوبن ؟ منم یه چیزی تو اون مایه ها م . نمیدونم چرا ولی همیشه خودمو به در و دیوار و این ور و اون ور میکوبونم :| از بس این اتفاق افتاده که گاهی کلا حس نمیکنم فقط میبینم یه جاییم کبوده :| یه بار پامو چنان کوبوندم به تخت که یه ماه کار داد دستم :| امروز...
-
دونه ی 163 : عادت جدید
پنجشنبه 4 خرداد 1396 00:36
جدیدا یه عادتی پیدا کردم که از دانشگاه میام تا ساعت 8 واسه خودم میچرخم بعد 8:30 میگیرم میخوابم تا ساعت 00:00 . بعد بیدار میشم میرم دندوما مسواک میزنم ، صورتمو میشورم و میام میشینم درس میخونم تا پاسی از شب . بعد صبح ساعت 7 نمیتونم از خواب بیدار بشم: | امروز جشن فارق التحصیلی ورودی های 92 بود. دلم میخواست برم ولی کلاس...
-
دونه ی 162
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 00:58
حماقت هم اتاقی های احمقم به قدری عصبانیم کرده که میتونم تا صبح تو خیابون بدوام و داد بزنم. یک ساله دارم تحمل میکنم این دیونه رو ولی امروز دیگه خیلی زیاده روی کرد منم فرارو بر قرار ترجیح دادم و هر چی تو دلم بود خالی کردم . ولی نمیدونم چرا هنوزم میخام داد و بیداد کنم . و گریه هم میخوام بکنم. نه بخاطر دعوا. فردا دوستم...
-
161
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 23:34
بچگی ها یادت هست ، پنجرتونو بستی دلی که پشت اون بود ، اخر زدی شکستی .......
-
دونه ی 160 ام
جمعه 15 اردیبهشت 1396 21:38
ترم بهار چقدر طولانیه . خسته کننده هم هست . حوصلم پوکید ، کی تموم میشه ؟ حوصله ی گرمای تابستون رو هم ندارم .کاش تو قطب به دنیا میومدم . ویندوز لپ تاپ خیلی وقته عوض نشده کلا ریخته به هم :| وای خدا چرا اینقدر کسلم :((
-
دونه ی 159 ام : لایو ویو
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 03:49
وقتی چهارتامون دور هم جمع شدیم ، اول تصمیم گرفتیم فیلم ببینیم. که فیلم دلخواه پیدا نشد و به جاش کارتون تماشا کردیم: D بعد کلی رقص و مسخره بازی ، تصمیم گرفتیم اسم فامیل بازی کنیم. خیلی جالب بود . این بازی منشا پیدایش رنگ های جدید، کشورهای جدید ، غذا های جدید ، ماشین ها ، حیوانات ، میوه ها و شهر های جدیده. اخرای بازی تو...
-
دونه ی 158 ام
شنبه 9 اردیبهشت 1396 21:56
شما هم بعضی از ستاره ها رو قرمز و ابی میبینید یا فقط چشمای من البالو گیلاس میچینه ؟؟؟
-
دونه ی 157 ام
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 23:21
اجبار ، چیزی که یه بار شاهدش بودم ،تو مهم ترین اتفاق زندگی مهم ترین ادم زندگیم. و ترس از تکرار دوباره ی این اجبار ، تو مهم ترین اتفاق زندگی خودم. و هر چه قدر زمان این اتفاق نزدیک تر میشه، ترس من هم بیشتر میشه. ترسی که این همه مدت مانع خیلی از چیزایی شده که باید تجربه میکردم. و الان مثل یه کرم که دور خودش پیله بسته ،...
-
دونه ی 156 ام: تولد
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 00:28
تولد دوتا از عزیزترینام . خواهر خانوم عزیزم . و قدیمی ترین و صمیمی ترین دوستم . تولدتون مبارک. جودی عزیز کاش اینجا بودی یه جشن حسابی میگرفتیم.
-
155
شنبه 2 اردیبهشت 1396 20:08
صورتم سوخته: ((((((( خوشبختانه سوختگی اتیش نیست ، افتاب سوخته شده: (( خیلی بده خییییییلی .ضد افتاب هم ندارم: | چون ضد افتاب ها اصلا با پوستم سازگار نیستن. باید برم دکتر ببینم چه خاکی به سرم بریزم . و احتمالا تو این مدت که میرم خونه هیچ دکتری در دسترس نباشه: | بد شانسی به این میگن دا حالا خورشید بهار صورتمو اینجوری...
-
دونه ی 154
جمعه 25 فروردین 1396 13:19
باران میبارد و او میخواند از عاشقانه هایش باران میبارد و من میلغزم در خاطراتم چشم هایم را میبندم و غرق میشوم در چشمانت باران میبارد و چترمان را باد میبرد صدای خنده هایت گم میشود در صدای باد دست هایم را میگیری و من میخندم چشم هایم را باز میکنم چشم هایی که همراه اسمان میبارند اما این دست ها دست های تو نیست... دست های...
-
دونه ی 153 : بیست سالگی
سهشنبه 15 فروردین 1396 18:35
همیشه دوست داشتم بیست ساله بشم. نمیدونم چرا ولی برام خیلی جالب بود. الان 20 سالمه ولی چیزی تغیر نکرده . فکر میکردم قراره اتفاقات بزرگی بیوفته ، ولی همه چی مثل همیشه هست. هنوز هم نوو زرد رنگ غروب که از پنجره رو فرشا افتاده ناراحتم میکنه. بیست سالگی چیزی نداشت. هیچ چیز. یه اعترافی کنم. وقتی 8 سالم بود ، همیشه ارزو داشتم...
-
دونه ی 152 : 13 بدر
سهشنبه 15 فروردین 1396 12:36
سلااااااام. عاغا دو روزه میخوام پست بزارم ولی نمیشه. سیزده به در امسال برخلاف پارسال خیلی خوب بود. هواشناسی اعلام کرده بود که هوا سرد میشه و بارون و برف میباره ولی خوشبختانه تمامشون از ساعت 8 شب به بعد اتفاق افتادن و ما به خوبی و خوشی سیزدهمون رو به در کردیم. مثل هر سال رفتیم باغ. البته امسال خیلی زود رفتیم. ساعت 9...
-
دونه ی 151ام : ارزو
جمعه 11 فروردین 1396 12:09
دیشب ارزو نکردم . خیلی وقته که ارزویی ندارم. شاید هم چون خیلی زیادن ، نمیدونم کدومو اول بخوام! یا شاید جرات ارزو کردن ندارم . چون وقتی حقیقت پیدا نمیکنن ، نا امید میشم. مثل ارزو های سال تحویل ، ارزو های تولد و ارزوهای شب ارزو ها. از همشون نا امید شدم. از ارزو کردن هم نا امید شدم :)
-
دونه ی 150 ام
دوشنبه 7 فروردین 1396 17:54
چی میخواستیم و چی شد ! نمیگم از وضعیت الانم راضی نیستم یا ناراحتم ولی این اون چیزی نبود که خودم میخواستم . وقتی از خودم میپرسم که خب ، خواستت چی بود ؟ جوابی ندارم ! و این بیشتر از هر چیزی ناراحتم میکنه . اینکه خودت ندونی چی میخوای ! و به این فکر میوفتم که چرا نمیدونم ؟ شاید هم میدونم ولی جراتشو ندارم که به زبون بیارم...
-
149
دوشنبه 7 فروردین 1396 15:58
حوصلم پوکید. امشب عروسی دوستمه ولی اصلاااا حس عروسی رفتن ندارم
-
148
یکشنبه 6 فروردین 1396 01:12
شب شد. امروز هم تموم شد. شبا همیشه این تصویر ها میان جلو ی چشمم. یه زن با موهای سفید ، تو ایون یه خونه ، روی یه صندلی چوبی نشسته و بچه هایی که تو حیاط بازی میکنن رو تماشا میکنه. یه لبخند کم رنگ گوشه ی لباشه و گاهی یه جرعه از چایی تو دستش میخوره و غرق خاطراتش میشه. ادمایی که ازشون یه عکس مونده تو قاب های کهنه. و شاید...
-
دونه ی 147 ام
شنبه 5 فروردین 1396 12:25
واقعا در عجبم از ادما. اخه یه ادم تا چه حد میتونه نمک نشناس باشه ؟ تا چه حد میتونه توقع داشته باشه از اطرافیانش ؟ خدایا میبینی اخه ؟ تو این روزا که همه شادی میکنن این بنده هات که صدای نمازشون تا هفت تا کوچه اون طرف تر هم میره ، چه قدر عذاب میدن بقیه رو. میخوای با این ادما چیکار کنی؟ نمازشونو میخونن ، روزه شونو میگیرین...
-
دونه ی 146 ام
چهارشنبه 2 فروردین 1396 14:50
این انلاین و افلاین شدنای تلگرام بد جور رو اعصابمه هااا. دیشب تو گروه حرف میزنیم هم اتاقیم میگه وای یه دقیقه وقت دارم باید اف بشم: | این موبوگرام نبود جماعت میخاستن چیکار کنن . بابا یکی رو دوست داری رک و پوست کنده برو بهش بگو این مسخره بازیا چیه. پروفایل معنی دار میزارن ، باهم افلاین میشن ، ساعت افلاین شدنشونو رند...
-
دونه ی 145 ام: خداحافظ میمون ، سلام خروس ؛)
دوشنبه 30 اسفند 1395 00:13
بعلههههه لباسامو اتو کردم. هفت سینم چیدم. البته یه چیزایی کم داره فعلا که انشاالله فردا تکمیل میشه ؛) مامان مثل هرسال زرشک پلو با مرغ درست کرده بود. غذای مورد علاقه ی من و من مثل قحطی زده ها افتادم به جون قابلمه و ته دیگ: دی نهار هم نخورده بودم خیلی چسبید جای دوستان خالی . الان هم که جلوی تلوزیون لم دادم و شکمم در...
-
دونه ی 144 ام : اخرین خاطره
شنبه 28 اسفند 1395 22:26
روز ها میگذشت و بی قرای چشم هایش التیام پیدا میکرد ما زخمی که در درونش خانه کرده بود ، روز به روز چرکین تر میشد و چرک این زخم ، کم کم قلبش را نیز در بر گرفت . چشم هایش دیگر بی قرار نبود ، غم گین نبود ، شاد هم نبود . چشم هایش خالی بود . پوچ ... نه برگ ریزان پاییز را میدید نه سفیدی برف زمستان را و نه شکوفه های بهاری را...
-
دونه ی 143
شنبه 28 اسفند 1395 10:56
وای خدا داره تموم میشه. 95 داره تموم میشه:(((( ینی الانه که گریم بگیره هااااااا . امروز کلا قاطی کردم. صبح از خواب بیدار شدم روز مادرو تبریک میگم به مامان: | حالا این خوبه ، فکر میکردم داریم وارد سال 1397 میشیم!!!!!! بد جور قاطی کردمااااا بد جور
-
دونه ی 142
پنجشنبه 26 اسفند 1395 11:18
بهارو دوست دارم ولی این هوای ابریش خیلی رو مخه. هواباید یا افتابی باشه یا بارونی. این ابرای سیاه چی میگن این وسط. دلم میگیره. پارسال عید ، وضع روحیم خیلی خراب بود جوری که یه ماه فقط گریه کردم و این هوای ابری هم شدید ترش میکرد. اصلا وقتی هوا ابریه نمیدونم چرا اینقدر غم گین میشم.
-
دونه ی 141 ام
چهارشنبه 25 اسفند 1395 14:42
دوست داشتن اونجاست که خوشحال شدنش خوشحال شدنته. عشق اونجاست که خوشحال شدنش... تعریف قشنگی از دوست داشتن و عشق . این حرفو من نمیزنم جناب میثم بهاران اینو میگه و خیلی به دلم نشسته این حرفش . متسفانه نمیشناسم ایشونو فقط یه پادکست شنیدم که متنش ازمیثم بهاران هست. این توصیف هم قسمتی از متنه. با این تعابیر ، من همه ی...
-
دونه ی 140 ام
سهشنبه 24 اسفند 1395 00:49
بعد کنسل کردن کلاسای چهارشنبه ، خوشحال و خندان برگشتم خونه و مستقیم رفتم خونه ی خواهر جان و چهار روز پلاس بودم اونجا: دی دو روزه اومدم خونه و نت نداشتم که بالاخره امروز این عذاب جان سوز تموم شد: دی تصمیم دارم تو تعطیلات درس بخونم. امیدوارم بتونم. کتابامو مثل همیشه اوردم ! حالا میخونم یا نه خدا داند! ولی حس خوندنم...
-
دونه ی 139 ام
دوشنبه 16 اسفند 1395 12:52
شنبه ها و دوشنبه ها برناممون خیلی بده . سه تا کلاس عملی پشت سر هم: (((( بسکتبال که اونقدر میدویم و شوت و پاس میندازیم که جنازمون میمونه. بعد میریم ژیمناستیک . حالا فکر کنید یه عده ادم 20 ساله بدون انعطاف بخوان پاهاشونو 180 درجه باز کنن. حرکت پل بزنن. غلت رو به جلو و غلت رو به عقب و انواع پرش و چرخ و فلک و بالانس!!!!...
-
دونه ی 138 ام
جمعه 13 اسفند 1395 11:46
بارون بارید دیروز. و دیشب و الان هم نم نم داره میباره ♡♡♡
-
دونه ی 137 ام
دوشنبه 9 اسفند 1395 22:03
یا خود خدا. عاغا من خیلی ترسو تشریف دارم.از خواب بیدار شدم اومدم اتاق دوستم دیدم دارن فیلم تماشا میکنن. منم نشستم پیششون. فیلمه ترسناک بود. در مورد روح و شیطان و تسخیر و این چیزا و بر اساس داستان واقعی ساخته شده بود! فیلمای ترسناک تماشا نمیکنم ولی خب جالب بود میخواستم ببینم اخرش چی میشه . خلاصه الان دارم از ترس میلرزم...
-
دونه ی 136 ام: نیستتتتتتتتتت
شنبه 7 اسفند 1395 12:39
نیست نیست نیست. امروز نیست فردا نیست پس فردا هم نیست. دیروز نبود ، اصلا از وقتی به دنیا اومدم هیچوقت نبوده . پس کی میخواد باشه ؟ خسته شدم اخه.
-
دونه ی 135 ام
پنجشنبه 5 اسفند 1395 10:00
تصویری که مشاهده میکنید شرح حرکت عضله هست. اون تصویر که شبه گله ، درواقع نخاع هست که از صفحه ی هوریزنتال برش داده شده. یعنی نخاع به صورت عمودی از وسط نصف شده و از بالا داریم بهش نگاه میکنیم. اون یکی تصویر هم کنه درواقع شبیه هیچی نیست یه سارکومر هست. سارکومر کوچک ترین واحد عضله هست که حرکت اکتین و میوزین ها که به صورت...