دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی 137 ام

یا خود خدا.  عاغا من خیلی ترسو تشریف دارم.از خواب بیدار شدم اومدم اتاق دوستم دیدم دارن فیلم تماشا میکنن. منم نشستم پیششون. فیلمه ترسناک بود. در مورد روح و شیطان و تسخیر و این چیزا و بر اساس داستان واقعی ساخته شده بود!  فیلمای ترسناک تماشا نمیکنم ولی خب جالب بود میخواستم ببینم اخرش چی میشه . خلاصه الان دارم از ترس میلرزم به خودم. خدا بخیر کنه امشبو!!! 

دونه ی 136 ام: نیستتتتتتتتتت

نیست نیست نیست.  امروز نیست فردا نیست پس فردا هم نیست.  دیروز  نبود ، اصلا از وقتی به دنیا اومدم هیچوقت نبوده .  پس کی میخواد باشه ؟ خسته شدم اخه. 

دونه ی 135 ام




تصویری که مشاهده میکنید شرح حرکت عضله هست. 

اون تصویر که شبه گله ، درواقع نخاع هست که از صفحه ی هوریزنتال برش داده شده. یعنی نخاع به صورت عمودی از وسط نصف شده و از بالا داریم بهش نگاه میکنیم. اون یکی تصویر هم کنه درواقع شبیه هیچی نیست یه سارکومر هست. سارکومر کوچک ترین واحد عضله هست که حرکت اکتین و میوزین ها که به صورت خطوط راست مشخص شدن باعث انقباض عضله میشه. و برای این خرکات نیاز به ATP (  ادنوزین تری فسفات ) داریم. 

اینا همشون مروری یر فیزیولوژی ورزشی بود که ترم پیش پاس کردیم. ولی انصافا این استادمون با اینکه جون تر و کم تجربه تر از استاد ترم پیش هست ، خیلی عالی توضیح میده. قشنگ متوجه میشی همه چیو. کاش ترم پیش هم استادمون ایشون بودن. هعیییییی

دونه ی 134 ام

دوستم انصراف داده,. البته انصراف که نه کنکور ثبت نام کرده و این باعث شده اینطوری بشه. الان داره سعی میکنه که این ترم رو اینجا بمونه. درخواست داده و درخواستش رفته کمیسیون!  

اگه بره اونم این موقه ، خیلی بد میشه. خاطرات زیادی باهاش دارم. خیلی زیاد. خیلی ناراحتم خیلی . اینجور رفتنا رو دوست ندارم. رفتن کسایی که کنارم هستن رو دوست ندارم. به این فکر میکنم که اگه نباشه ، اینجا چجوری میشه. خیلی دلگیر میشم.

اصلا نمیخوام بره. ترم های بعد هم نمیخوام بره. همه ی دوستام رفتن. البته دوستای زیادی ندارم . یکیشون که کیلومتر ها باهام فاصله داره. اینم که میخواد بره. اخه چرا زندگی اینطوریه؟ چرا کسایی وارد زندگی میشن که یه روزی باید برن؟ 

چند لحظه پیش داشتیم در مورد اتاق حرف میزدیم که میگفت ترم بعد با کیا هم اتاق بشیم ؟ بعد یه هو گفت کدوم ترم بعد ؟ 

چقدر ناراحت شدم. چه قدر دلم شکست. مثل سال اول دبیرستان که با جودی تو یه کلاس نیوفتادیم. چه قدر گریه کردم اون روز. الان بغض دارم. نمیدونم کی و کجا میشکنه . 

از دست خودم دلخورم . من بودم که فکر کنکور رو تو سرش انداختم. وقتی ترم اول گفتم دلم میخواد دوباره کنکور بدم...

حالم خیلی بده خیلی: (

خیلی سعی کردم راجع بهش حرف نزنم و خودمو قانع کنم ولی نتونستم 

دونه ی 133

بعد 23 روز بخور و بخواب ، گذروندن سه تا کلاس عملی خیلی سخت بووووود. بسکتبال ، ژیمناستیک ، بدمینتون . سرما خوردگیم هم که شدید تر شده بود و سرفه هم میکردم. خیلی خسته شدما خیلییییییی. خوبه فردا از صبح کلاس ندارم. خوشحالم: )

یه هم اتاقی جدید اومده. دختر بدی نیست ولی نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد. فکر میکنم یه مدت بگذه خوشم بیاد ازش. امیدوارم اینجوری بشه 

دونه ی 132

امروز به یه نتیجه ای رسیدم. هیچوقت در مورد رویاهام با دیگران حرف نزنم. شاید اون ادم چرت و پرتای منو جدی بگیره و بخاطر فکری که به سرش انداختم ، ناراحت بشه ، نا امید بشه ، بخواد راهشو عوض کنه. 

 خیلی بده....

خیلی بدم....