دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی بیست و چهارم

امروز هم هوا ابریه ولی بارون نمیباره . هوای ابری رو دوست ندارم به جز زمانی که برف یا بارون میباره . بدون برف و بارون ، هوای ابری خیلی دلگیره ، مثل روزایی که بهونه ای واسه خندیدن ندارم .....


دونه ی بیست و سوم

خیلی جا ها برف باریده . خوش به حال اونایی که اولین برف امسال رو تو پاییز دیدن  . اینجا هوا سرد تر شده و امروز کلی بارون بارید . ولی هوا اونقدری سرد نیست که برف بباره

آبای روی زمین هنوز یخ نبستن . کاش امشب یخ ببندن و فردا که از خواب بیدار میشم همه جارو سفید ببینم 

فردا برای ازمون عملی تربیت بدنی میریم یه شهر دیگه . اونجا برف باریده  خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدن . حتی اگه قبول هم نشم ، اشکالی نداره . حداقل میتونم قدم زدن روی برفای پاییزی رو تجربه کنم 

برام دعا کنین فردا خوب باشم و قبول شم .

شبتون برفی 

دونه ی بیست و یکم : کوزت !!!!!

زن داییم بچه دار شده . به اصرار داییم مامان و خالم هر روز میرن اونجا که هم دور هم باشن و هم هوای زن داییم رو داشته باشن ! منم که مثل خانه به دوشا هر کجا مامان بره دنبالش راه میوفتم میرم .

امروز هم کلاس ورزش داشتم هم دانشگاه و ساعت یک دانشگاه تموم شد و رفتم خونه داییم اینا . یکم نشستم تازه خستگیم داشت در میرفت که گفتن پاشو سفره رو بنداز  .چیدن بشقابا ، غذا ها و مخلفات همشو خودم تنهایی انجام دادم . بعد نهار هم همه رو جمع کردم و زحمت شستن ظرفارو خواهرم کشید . (خسته نباشه واقعا !)

رفتم یکم بخوابم مثلا که اون یکی خواهرم اومد با شوهرش و صداشون نزاشت یه چرت بزنم و مجبور شدم بلند شم .

و از ساعت چهار به بعد سیل مهمونا سرازیر شد !! و منم با یه قیافه ی داغون و یه لباس داغون تر از قیافم میزبانی میکردم  لباسم واقعا افتضاح بود . اصلا فکرشم نمیکردم امروز این همه مهمون بیاد . خلاصه شبیه کزت شده بودم . شایدم بد تر از اون . چای بیار ، شیرینی بیار ، فنجونارو ببر و.... همه کارا رو خودم میکردم

نامردا یه ذره هم کمکم نکردن .  ولی بیشتر از همه ی اینا این لباسه خیلی حرص داد بهم . همیشه سعی میکنم یه چیز خوب بپوشم نمیدونم امروز چرا اینجوری بودم . کلا خیلی ادم بد شانسیم . 

 الان هم کاملا رو به موتم و همه ی بدنم درد میکنه . حالا خوبه فردا مجبور نیستم صبح زود بیدار شم . کلاسم بد از ظهره 

امیدوارم امشب یه خواب خوب ببینم . خوابی که خستگیمو در کنه Morning Coffee

شبتون پر ستاره 


دونه ی بیستم :روزی خواهد رسید...

روزی خواهر رسید که...

قاصدکان لبخند زنان

خبر امدنت را نوید خواهند داد

به قلب خسته ام !

برف ها ، اب خواهند شد

نسیم ، گیسوان بید را

نوازش خواهد کرد

رنگین کمان ، خواهر درخشید

ان روز ، قلبم با اغوش باز

پذیرای بهار خوهد شد

میدانم عاقبت روزی

با لبخند مهربانت

به این خانه ی غم زده

جانی دوباره خواهی بخشید

ان روز، خواهر رسید....


دونه ی نوزدهم :بگو دوستم داری

           بگو دوستم داری...

                           بگو تا بدانم.....

                                    بیهوده ننوشته ام....

                                                قصه های دلتنگی ام را....

                                                           برای چشمان مهربانت .....



دونه ی هجدهم

امروز صبح یه خوابی دیدم . طبق معمول داشتم فرار میکردم  و چشام گریون بود . رسیدم به یه خیابون شلوغ . خیابون نزدیک خونمون . جلوی یه مغازه ی لباس فروشی وایسادم  و به تصویر خودم که توی شیشه افتاده بود نگاه کردم . 

نمیدونم چرا ولی خیلی نا امید بودم و احساس میکردم خیلی تنها شدم . یه دفه غریبه ی رویا هام ، دستشو انداخت دور گردم . سرمو اروم گزاشت رو شونش و منو برد به سمت خونه . 

تو اون لحظه دلم میخواستم اون خیابون تا ابد ادامه داشته باشه و گریه هام هیجوقت بند نیاد 

ولی حیف که فقط یه خواب بود 

دونه ی هفدهم : برف

من عاشق برفم ، عاشق روزای سرد زمستونی . روزایی که صبح که چشمامو باز میکنم و بیرون رو نگاه میکنم ، همه جا رو سفید ببینم 

روزایی که زیر برف راه برم و همه لبسام سفید بشن  

به نظر من برف زیبا ترین وبهترین هدیه ای هست که خدا میتونه واسه ادما بفرسته 

امیدوارم امسال زمستون پر از برف باشه 

دونه ی شانزدهم : نیمه متمرکز

یه ماه پیش با دوستم نشسته بودیم پشت دانشگاه و حسابی مشغول صحبت کردن بودیم  . اتفاقا اون روز حسابی به خودم رسیده بودم  . سایه ، خط پشم ، رژ گونه و...Hippie

خلاصه جیگری شده بودم واسه خودم . گوشیم زنگ خورد ، خواهرم بود . گفت که نتایج نیمه متمرکزها  اومده و قبول شدم   خیلی شوکه شدم چون اصلا انتظار اینو نداشتم 

نمیدونم از خوشحالی بود یا از ناراحتی یا شاید هم ترس ولی یه دفه زدم زیر گریه . چشمتون روز بد نبینه تمام ارایشام خورد به هم . خط چشما اومد پایین با ریمل قاطی شد . شکل پاندا ها شده بودم . حالا خوبه اون اطرف کسی نبود . 

نیمه متمرکز فقط تربیت بدنی انتخاب کرده بودم . و این یه مشکل بزرگه . چون من اصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلا فعالت بدنی ندارم . 

و مصاحبه ی ما عملیه I'm OK   الان هم دارم اماده میشم ولی برام خیلی سخته . رکورد هام افتضاحه  

ولی تلاشمو میکنم . برام دعا کنین