ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیروز داشتم دفتر خاطراتمو میخونم ، به این صفحه رسیدم که 99/12/2 نوشتمش :
" +بچه ها خابیدن سه تاشونم
-از الان ؟ زود نیست ؟
+خسته بودن انگار ، مهسا و زهرا کلاس بودن فرزانه و من هم استخر ، میدونی که بعد شنا خواب میچسبه
-تو چرا نخوابیدی ؟ خسته نیستی ؟
+هستم
-پس چرا نخوابیدی ؟
+داشتم فیلم میدیدم . خوابم نمیاد. باید واسه زبان هم انشا بنویسم .
-چه انشایی؟
+مزایای عاشق شدن
-چی میخوای بنویسی ؟
+نمیدونم
-چرا؟
+چون عاشق نشدم
-پس من چی ؟ عاشقم نیستی ؟
+نه
-چرا؟
+چون تو خودمی ! "
همینجوری که میخوندم فکر میکردم اینو چه روزی نوشتم ؟ کی بوده که همه زود خوابیدن جز من ؟ و به جمله اخر که رسیدم کلی خندیدم به خودم :))) و بعد کم کم اون روز خیلی محو یادم اومد ...
چه روزای خوبی بود ، کاش تموم نمیشد . کاش زندگیم تو اون دوران بیوفته رو لوپ تکرار !
جالب تر اینکه بچه ها این انشا رو یادشونه همشون جز خودم :))
نمیدونم اخر سر هم چی نوشتم ، ولی یادمه که سر کلاس نخوندمش ...
اگه مثل کوپر تو فیلم بین ستاره ای تو یه سیاهچاله زمان بیوفتم ، هزار و هزار بار اون روزا رو نگا میکنم و اشک میریزم :( و شاید از پشت دیوارهای زمان سر خودم داد بزنم که احمقققق ناراحت نباش ، قدر این روزا رو بدون ، با پوست و گوشتت زندگی کن این روزا رو ولی افسوس که صدام به اون طرف نمیرسه ...
و من باز هم در جایگاه شغلی نامناسب قرار گرفتم :|
جریان اینه که حسابدار شرکت رفت . مدیرعامل دنبال یه حسابدار بود که زبان هم بلد باشه و از همون اول به من میگفت بیا تو کار اینجا رو بگیر دستت و از اونجایی که من از حسابداری چیزی بلد نبودم قبول نمیکردم . ولیییی در نهایت یک روز مجبور به قبول مسئولیت شده و خود را به فنا دادم :((
تو این تقریبا 10 روز یه چیزایی اومده دستم . ولی واقعا برای من سخته این کار چون سر رشته ای نداشتم ولی از طرفی هم مجبور بودم . حقوق مترجمی که میگرفتم کم بود و از طرفی این احتمال وجود داشت که یه نفر بیاد که زبان هم بلده و من بیکار شم :(
خلاصه خیلی فشار کاریم زیاد شده .
و در این گیر و دار ، دارم واسه ازمون استخدامی هم میخونم و خیلی دلم میخواد قبول شم ولی نمیدونم برسم دوتا کتاب رو تموم کنم یا نه . فشار این هم از یه طرف دیگه .
خیلی فشار در فشار شده . برم ارکان فدراسیون رو بخونم باشد که رستگار شوم :|