دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی یازدهم

دیروز فقط زحمت اوردن لپ تاپ واسه من موند . ینی به بد شانسیم ایمان اوردم  وای فای دانشگاه خرابه و دو هفته ای طول میکشه تا درست شه . ینی  داغونه داغونما 

خونه هم که اینترنت نارم . فقط سایت دانشگاه میتونم بیام که اونم اینجا راحت نیستم . چون همیشه وقتی با کامپیوتر کار کردم تنها بودم اینجا محیطش برام یه جوریه 

چه میشه کرد ، ولی از هیچی بهتره !

هوا خیــــــــــــــــــــــتلی سرد شده . من عاشق هوای سردم  ولی خیلی سرمایی تشریف دارم 

هوا سرد باشه ، بارون ببیاره ، تنها تو خیابون باشی ، خیس شی ، ناراحت هم باشی  و زیر بارون بزنی زیر گریه ...... بعد اون غریبه که همیشه خوابشو میبینی پیداش بشه 

دونه ی دهم

چند روزه اینترنت ندارم  اگر هم شارژشش کنم زود تموم میشه  واسه همین اومدم از دانشگاه اینترنت گرفتم که هم به کارام برسم و هم فیلم دانلود کنم . 

فردا دو تا کلاس دارم که بینشون 5 ساعت بیکارم . میخوام لپ تابمو بیارمو دانلود کنم . ولی یکی از دوستام همین الان گفت که سرعت اینترنت دانشگاه خوب نیست   

ینی اگه اینجوری بشه به بد شانسیم ایمان میارم 

واسه امروز دعام کنین که سرعتش خوب باشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 

دونه ی نهم : ادمک

غصه نخور ادمک ، تنهایی خیلی سخت نیست 

اونی که تنهات گذاشت ، دوست داشتنو بلد نیست

غصه نخور نگاه کن ، فردا اول ساله 

از این به بعد بهار هم ، برای تو میباره 

غصه نخور نگاه کن ،گل ها دارن میخندن

اگه بخوای باور کن ، دل به دلت میبندن

غصه نخور اگر که ، شکست دل تنگتو

اگه یه روز با سردی ، ول کرد دوتا دستتو

غصه نخور ادمک ، ماه از تو تنها تره

شبا باهاش حرف بزن ، اینجوری راحت تره

غصه نخور ادمک ، ادما همه تنهان 

پشت نقاب خنده ، غرق توی درد و غم هان

غصه نخور عزیزم ، غصه که چاره ساز نیست 

هیچی تو دنیای ما ، تا ابد موندگار نیست 

غصه نخور ادمک ، نگاه بکن به اسمون 

ستاره ها از اون بالا دارن میخندن بهمون

به یاد بیار ادمکم ، روزای خوبتو، بخند

ستاره ها دوستت دارن ، بخاطر اونا بخند 



دونه ی هشتم : غریبه

خواب دیدنو خیلی دوست دارم . مخصوصا خوابایی که یه نفر توش هست که نمیشناسمش ، وقتی بیدار میشم قیافشم اصلا یادم نمیاد . ولی بودنش ، بهم دلگرمی میده

این غریبه گاهی وقتا کمکم میکنه ، گاهی دعوام میکنه ، گاهی بخاطرش اونقدر گریه میکنم که وقتی از خواب بیدار میشم میبینم بالشم خیسه  خیسه....

گاهی نجاتم میده و هر از گاهی بغلم میکنه .... 

کاش این غریبه فقط تو رویا هام نبود ، کاش تو واقعیت هم میتونستم لمسش کنم .... حتی اگه قرار باشه مثل تو رویاهام  غریبه باشه ، مشکلی نیست . فقط میتونم یه دلخوشی داشته باشم . که یه غریبه ، همیشه هوامو داره ....

اهای غریبه ، خیلی خاطرتو میخوام ، حتی اگه واقعی نباشی .....

دونه ی ششم : تا بی نهایت ها

این شعرو خیلی دوست دارم . دوسال پیش نوشتمش  . امید وارم  دوستش داشته باشین 


من تو را تا بی نهایت ها ، زیبا دوست خواهم داشت

من تو را همراه نغمه های زیبای غناری ها 

کنار برکه های ابی پاک و زلال ، دوست خواهم داشت

تو را تا اخر دنیا ، طمانی که خواهند شنید مردم

صدای ناله های بی امان سنگ ها ، دوست خواهم داشت

میدانم  نمیدانی  ، دلم گنجینه ی زیبای حسرت هاست 

که در ان مینوازم در کنار برکه ی خشک دلم 

که ای قاصد بیا ، باز هم بگو از یار دلدارم

تو را تا مرگ بنفشه ها ، درون غار تنهایی

تو را تا ابی دریا ، کنار صبح رویایی

تو را همرا ه برف سرد ، میان درد دانایی

تو را مثل نفس ، مثل نسیم سرد صبح گاهی 

تو را تا بی نهایت ها  زیبا دوست خواهم داشت  

دونه ی پنجم : روز اول دانشگاه !!!!

با اینکه این هفته هفته ی سوم مهره ولی امروز تو کلاس 6 نفر بودیم  

ولی خب یه چیزایی خوندیم و بقیه موند واسه هفته ی بعد که همه ی بچه ها بیان . البته اگه بیان 

حس میکنم شبیه بچه مدرسه ای هام ، با این مانتو ی بلندم  ولی چه میشه کرد ؟؟؟ شاید باید برم ارایش کردن یاد بگیرم  

با اخلاقی که من دارم پیدا کردن دوست اونم ترم اول تقریبا غیر ممکن به نظر میاد . مگر اینکه تو این مدت روابط اجتماعیم یکم بهتر شده باشه . تو محیطای جدید ارتباط برقرار کردن با دیگران برام خعــــــــــــــــــــــــــــــلی سخته. 

روزای کلاسام خیـــــــــــــــــلی افتضاح افتادن . شنبه تا پنج شنبه  اخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا  ساعتاشونم که بماند 

برام ارزوی موفقیت کنین دوستان . 

امید وارم موفق باشید 

دونه ی چهارم

نمیدونم چرا ولی خیلی دلم گرفته . دلم میخواد اینجا نباشم . کاش میشد برم یه مسافرت 10 روزه ، یه جای دور ، خیــــــــــــلی دور . تنهایی یه جای دور و سرد 

ولی نه پولشو دارم  ، نه اجازشو 

با اینکه عاضق مسافرتم ، ولی زیاد سفر نکردم . هر بار هم به جا های تکراری رفتم 

میگن هر کس تو این دنیا ، برای هدف خاصی افریده شده . گاهی با خودم فکر میکنم هدف از افرینش من چی میتونسته باشه؟ قراره چیکار کنم؟ یه روزی میفهمم ؟

یا شایدم مثل خیلی های دیگه که جایگاهشونو تو زندگی پیدا نکردن و سرگردان زندگی کردن و در نهایت مردن ، منم همچین زندگیی خواهم داشت؟

ای خدا چیکار کنم؟

دونه ی سوم : انجمن ادبی !!!

تو شهرمون  یه انجمن تشگیل شده بود . انجمن ادبی  . تصمیم گرفتم برم و شعرامو بخونم و نظرشونو بدونم

جند جلسه ای رفتم ولی از شعرام استقبال خوبی نشد  

شاید واقعا خوب نیستن و باید این کارو کنار بزارم

شایدم من زود نا امید شدم  

در هر حال از اون روز به بعد ، ینی تقریبا دو ما پیش ، دیگه شعر نمینویسم 

ولی شعرای قبلی مو نگه داشتم  و گاهی میزازمشون اینجا