دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی 131 ام

و بالاخره فردا میرم . بعد سه هفته!!!  عاشق ترم بهارم: ))) میرم دو هفته بعد باز برمیگردم یه ماه میمونم: )))

امروز با خواهرم نشستیم خواهرزادمو ارایش کردیم: ))) البته بگم که خواهر زادم پسره: D یه گل سر هم زدیم رو موهاش.  خوشگل شده بود: ))) 

میگن ارومیه خیلی سرده. قیافم تو خوابگاه دیدنی خواهد شد: )))) چون خوابگاهمون سرده ، باید کلی لباس بپوشم واسه همین خیلی دیدنی میشه تیپ و قیافم :))) 


دونه ی 230 ام

دیگه داره تموم میشه. نفس ها اخرشه.... 

مثل یه خرابه ، که هیچکس به سمتش نمیره. 

یا مثل یه مرده که تو سکوت زیر خاک میخوابه و کسی متوجه نمیشه. 


دونه ی 229 ام

من دختر بدی شدم ؟ حتی اگه بد هم باشه ، نمیخوام متوقفش کنم. 

دونه ی 228 ام

گلای سرخ شمعدونی پشت پنجره ی اتاقم پژمرده شده. گل کاغذی خشک شده که چند تا جونه داده بود هم ، جونه هاش خشک شدن. 

هوا سرده. پس زمستون این شکلیه ! 

دلم گرفته ، نمیدونم چرا. 

این روزا بیشتر تو لاک خودمم . زیاد فکر میکنم ولی دقیقا نمیدونم به چی. فقط یه هو میبینم یه ساعت خیره شدم به شمعدونی های پژمرده. یا یه هو یه لبخند احمقانه رو لبام نقش میبنده ! گاهی هم چند قطره اشک رو گونه هام میچکه. 

هنوز نرفتم دانشگاه. میخواستم فردا برم ولی یکم کار داشتم تصمیم گرفتم یک شنبه برم. 

به این فکر میکنم که تو راه ، اتوبوس چپ کنه و بره ته دره. به احتمال زیاد میمیرم. روحم ازاد میشه و نهایتا برای خیلی از سوالای بی جوابم ، جواب پیدا میکنم. باید جالب باشه ! و مردن تو اغوش برف ، خیلی دوست داشتنیه ؛) 

دونه ی 227 ام

میگم نکنه اویزونشم؟؟؟؟ نکنه زیاده روی کردم؟؟؟ نکنه فکر کنه دختر بدی هستم؟؟؟ نکنه نکنه نکنه.  واااای خدا 

اصلا مهم نیست 20 سالم باشه یا 12 یا 16 . من همیشه همون بچه ی خام و بی تجربه ی 10 ساله هستم که هیچی بلد نیست. حتی حرف زدن: (((( 

پ.ن : بعد کلی سخنرانی ، مطمئنم یه برو بابا تو دلش نثارم کرده :( 

دونه ی 226 ام : زامبی

امروز یه فیلم دیدم . ماجرای یه بیماری بود که ادما رو تبدیل به زامبی میکرد. طرفدار اینجور فیلما نیستم و نمیبینم ولی این رو دیدم.  و فهمیدم که ادما چه قدر میتونن پست باشن . ادمایی که حتی از زامبی ها هم بد تر بودن. زامبی ها طبیعتشون  اینه و نمیشه سرزنشون کرد. مثل الاغ که طبیعتش جفتک انداختنه.  ولی ادما فرق دارن. ادما،آدمن . ولی تو فیلم خیلیاشون ترسناک تر و خطر ناک تر از زامبی ها شده بودن. اگه یه زامبی تیکه تیکه ت کنه خیلی بهتر از اینه که به دست آدما کشته بشی .

اگه یه روز رفتارم مثل زامبی ها شد ، از ته ته ته ته ته دلم ارزو میکنم همون لحظه بمیرم قبل اینکه از آدم بودن یادم بره. 


دونه ی 225 ام

The Next at This Time

round and round 

از اونجایی که هیچکس سلیقه ی منو تو انتخواب اهنگ نمیپسنده ، توصیه میکنم اهنگارو دانلود نکنید 

این پست فقط بخاطر اینه که دلم میخواست این اهنگا حتما تو این وبلاگ باشن . شاید یه روزی لازم باشه یه چیزایی رو به یاد بیارم و امیدوارم اون روز این اهمگا کمکم کنن.

و حالا اهنگ ها.

اهنگ اول یه جورایی افسانه ایه . مثل صدای اقیانوس . همون حرفی که ئقتی خواهرم اولین بار شنیدش زد و گفت از اهنگ خوشش نمیاد . منو یاد سکوت عمق اقیانوس میندازه و پری کوچیکی که اونجا خونه داره و این اوازو برای گمشدش میخونه ... 

و اهنگ دوم خیلی عجیبه . مثل گم شدن تو یه جگل بزرگ . یا مثل در اومدن پروانه از پیلش ، تولد دوباره . نمیدونم یه همچین چیزایی.



دونه 224 ام

میگم فرشته ها که به خدا نزدیک ترن و هرچی خدا بگه بهش گوش میدن ، چرا باید مقامشون از ادمایی که اینقدرررر پست شدن و خدا رو کاملا فراموش کردن پایین تره؟ اصلا انسان چرا اشرف مخلوقات وقتی این همه بدی داره ؟ و فرشته هایی که از این اشرف مخلوقات محافظت میکنن ، اعمالشون رو ثبت میکنن ، بهشون حرفای خدا رو میرسونن و در نهایت جونشونو میگیرن!  

و اینکه فرشته ها هم احساس دارن؟ مثلا میتونن عاشق بشن؟ یه فرشته عاشق . یا متنفر بشن.  شیطان فرشته بود ولی حس برتری داشت.  البته باید اینم در نظر گرفت که شیطان جن بوده و در اصل کلا جنسش فرق میکرد. ولی خوب مثلا عزرائل عاشق یه ادم بشه!  نمیخوام کفر بگم یا چیزای دیگه فقط یه فکره که میاد سراغم. و یه نکته هم عمرشونه. اینکه از اول خلقت عزرائل و اسرافیل و جبرئیل و.....  همشون هستن . ینی عمرشون مثل ما محدود نیست. البته عمر جسم ما محدوده روحمون نا محدوده. ولی خب فرشته ها که جسم ندارن دارن؟؟ 

اووووف نمیدونم فکر کنم بازم دارم چرت و پرت میگم یا به قول دوست واقع گرام دارم فلسفه میبافم ! 

ولی یکی بهم بگه ، فرشته ها عاشق میشن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟