دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی پنجاه و چهارم

امروز دو جلسه پشت سر هم فیزیک داشتم. اینقدر خسته بودم  تو کلاس بحث کشیده شد به ازدواج و پیچیدگی خانوما!!! نمیدونم چرا اقایون اینقدر اصرار دارن که خانوما پیچیده هستن و نمیشه شناختشونو . به نظر من که اصلا هیچ پیچیدگی وجود نداره . رفتار های ما ها کاملا عادی و ساده است . اقایون یکم پپه تشریف دارن 

بعدشم خسته و کوفته اومدم خونه و رفتم بخوابم و تاکید کردم که بیدارم نکنید . نیم ساعت نبود که خوابیده بودم بابا اومده بیدارم میکنه بعدشم میگه خواب بودی؟ 

بعدشم یه مشاجره با مامان خانوم داشتم که حسابی حرص داد بهم  میخواست مجبورم کنه یه کاری انجام بدم من هم رفتم خوابیدم  

امشب هم مهمونیم ولی ترجیح میدادم خودمون باشیم . ولی چه میشه کرد؟؟؟ 

یلداتون مبــــــــــــــــــــــــــــــــارک 


پ.ن:لپ تاپم درست شده 

دونه ی پنجاه و سوم

وقتی داشتم میومدم سمت ساید ، ساختمان عمران و معماری رو دیدم . یه زمانی چه قدر ذوق میکردم وقتی جایی رو میدیدم که مربوط به معماری بود! ولی الان فقط حسرت میخورم  به این فکر میکنم که چه قدر راحت کنارش گذاشتم . خیلی راحت . باید اعتراف کنم که برای رسیدن بهش تلاشی نکردم  و الان خیلی ازش فاصله گرفتم .

لپ تاپم رفت  باید تا وقتی که خوب بشه با اینترنت دانشگاه کارامو انجام بدم  خوبه که اینجا هست  شایدم تا فردا درست شد . امیدوارم اینطور بشه

الان استاد میاد . برم کلاس 

روزتو برفی 

دونه ی پنجاه و دوم

امروز از ساعت 12 رفتم بیرون  و ساعت 9 رسیدم خونه . اینقدر خسته شدم  هوا خیلی سرد و خشک بود . گونه هام سرخ سرخ شده . شبیه بچگیام شدم  اخه تا 15 سالگی همیشه لپام سرخ بود . اصلا خوشم نمیومد  البته الانم هستا ولی مثل اون وقتا شدید نیست . ولی امروز هوای سرد باعث شده درست مثل اون موقه ها بشم  

فردا لپ تاپ میره پیش دکتر واسه جراحی  نمیدونم کی خوب میشه ولی ارزو میکنم هرچه زود تر این اتفاق بیوفته . اخه بدون اون من چیکار کنم  

امروز بازم اقای عینکی رو دیدم . ولی از دور ، اما از اون فاصله ی دور هم میشد شناختش ! خیلی دلم میخواست برم دنبالش ببینم کجا میره  ولی واسه یه دختر ، اونم تو محیطی مثل اینجا ، یکم بده  البته از نظر من مشکلی  نیستا ولی حوصله ی دهنای گشاد بقیه رو ندارم 

وای چقدر خستم . برم بخوابم . فردا کلاس ریاضی دارم  اونم  ساعت نه و نیم . باید 8 بیدار شم  کاش میشد تا ساعت 12 بخوابم 

شب بخیر 

دونه ی پنجاه و یکم

وای چقدر سرده هوا . میگم خدا جون ، اگه بی ادبی نباشه یه پیشنهادی داشتم  خودت که در جریانی  10 سال بود که شهر ما یه زمستون درست وحسابی ندیده بود . نظرت  چیه این سرما رو یه دفه نازل نکنی و تقسیمش کنی و هر سال یکمشو بفرستی برامون؟ البته میدونی که من خیلی دوست دارم هوای سردو ولی سرمایی هم هستم 

اون از تابستون که تبخیر شدیم اینم از زمستون که تو خونه داریم قندیل میبندیم .  البته فقط یه پیشنهاده ها هر جور که خودت صلاح میدونی  ولی تنوع خیلی خیلی خیلی خیلی خوبی بود . دمت گرم 

اهنگ پیشنهادی شاهزاده ی برفی برای خواننده های گرامی:                                                                                                        

 yisable_(11.02_MB)_Ost_Gu_Family_Book_Mp3_2.mp3

شبتون خوش 


دونه ی پنجاهم

برف بند اومده و خورشید داره میتابه . البته هنوز تیکه های تیره ی ابرا تو اسمونن و گهگداری جلوی خورشیدو میگیرن . بعد از چندین روز هوای ابری و برف ، نور خورشید و گرمای ضعیفش دلگرم کنندست  

امروز بازم کلاس گسسته دارم  اونم دو ساعت پشت سر هم  ولی نیشم هنوز بازه  یکم نگرانم میکنه چون ممکنه یه زد حال حسابی بخورم . امیدوارم این زد حال زمین خوردن تو دانشگاه نباشه  اخه من سابقه ی خیلی درخشانی تو زمین خوردن دارم . و همشون هم تو ملا عام بوده  

بازم تب خال زدم  درست وسط لبم  فکر کنم بازم تو خواب ترسیدم چون تب نداشتم . ولی خوابه یادم نمیاد . جدیدا خوابامو فراموش میکنم. 


دونه ی چهل و نهم

نمیدونم چه حکمتیه هر کی رو برق میگیره قبضش میاد واسه من ! شانس ندارم که 

جدیدا خیلی پر حرف شدم  ، نیشم هم تا بناگوش بازه و بسته نمیشه  فکر کنم بخاطر تغییر فصل باشه وگرنه من ادم کم حرفی هستم 

به به فردا کلاسم بعد از ظهره میتونم تا ساعت 10 بخوابم  البته اگه پدر جان و مادر محترم از ساعت 7 صبح بیدارم نکنن ! 

باید اعتراف کنم که شدیدا به یک بابا لنگ دراز نیاز دارم . کسی که مخفیانه هوامو داشته باشه و اخرشم عاشقم شه  خخخخخخخخخخخ  


دونه ی چهل و هشتم

بالاخره بعد از مدت ها یه بار اومدم سایت دانشگاه و اینجا باز بود! ولی خیلی شلوغه ادم معذب میشه  

بیرون تو محوطه چند نفر داشتن برف بازی میکردن . خیلی دوست داشتم یه دوستی کنارم بود تا باهم بازی کنیم . ولی اینجا هیچ دوستی ندارم 

به قول دوستم خیلی موچول هستم 

موچول اصطلاح من در اوردی دوست عزیزمه که به معنی یه ادم مغرور ، سرد ، غیر اجتماعی و گاهی بی احساسه ! البته به نظر خودم که اصلا اصلا اصلا اینطور نیستم 

دونه ی چهل و هفتم

دیشب وقتی من میخوابیدم برف بند اومده بود . صبح که بیدار شدم همه جا سفید بود  

ساعت 8 کلاس داشتم . اول فکر کردم نرم . خیلی خوابم میومد و سردم بود ، ولی بعد گفتم که همچین فرصتی معلوم نیست دیگه کی گیرم بیاد . واسه همین اماده شدم و رفتم دانشگاه  و کلاس تشگیل نشد چون فقط 4 نفر بودیم ! فکر کنم استاد هم به خودش زحمت نداده بود که بیاد دانشگاه .

 خلاصه یه ساعت تو دانشگاه پرسه زدم . تو اون یه ساعت برف هم  بارید  ادم برفی متحرک شده بودم  

ساعت 9 رسیدم خونه و مستقیم رفتم تو سمت رخت خوابم و خوابیدم . سرما بی حسم کرده بود . مثل اون مگس هایی که اوایل زمستون دنبال یه جای گرم میگردن و وقتی پیداش کردن ، دیگه از جاشون بلند نمیشن تا یه مگس کش بیاد سراغشون ، منم تا ساعت 11 تو تخت گرمم خوابیده بودم  تا این که سر و کله ی سه تا مگس کش پیدا شد  خواهروسطیم  و بچه های خواهر بزرگ ترم . اومدن که ادم  برفی درست کنیم  

کلی لباس پوشیدیم و رفتیم حیاط . قیافه هامون واقعا دیدنی بود ! بچه ها که فقط چشماشون بیرون بود  من وخواهرمم که باید میدید تیپمونو 

یه ادم برفی کوچولو درست کردیم  . خیلی کوچولو شد چون برف کم بود . ولی خوش گذشت 

چای مامان وقتی خسته و لرزون اومدیم  خونه چه قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر چسبید !

امروز روز خوبی بود . کلی خوش گذشت و کلی خندیدم باهم . امروز تو دفتر خاطراتم یه روز ستاره داره !

این پست رو از ساعت 4 دارم مینویسم ولی همش واسه یه کاری صدام زدن و موند تا الان . 

به نظر من بهترین هدیه ای که اسمون میتونه به زمین بده ، اشکای یخ زدش هستن 

بازم دره برف میباره