دنیای من
دنیای من

دنیای من

اخرین امتحان

اخرین امتحان جزو لعنتی ترین امتحانات دنیاست. اصلا حس خوندنش نیست. جو تعطیلات و فراغت از درس اونقدر ادمو میگیره که همون یه ذره کورتیزول هم که طول امتحانات ترشح میشد دیگه ترشح نمیشه: |   رهای رها میشی از همه چی . فازغ از درد و غم دنیا ، تو رویاهات پرواز میکنی. و در نهایت اخرین امتحانت به فنا میره: |  مخصوصا وقتی سه روز وقت داری که بخونی ! 

کاش تو بیداری هم ، همینقدر باهام مهربون بودی.... 

︶︿︶          ︶︿︶           ︶︿︶

حرکت شناسی

حرکت شناسی یکی از درساییه که وقتی میخونیش ، میبینی همه چی تو ذهنت داره مثل اش رشته قاطی هم میشه . و من دو روزه درگیر عضلات و مفصل ها و حرکت های بدن هستم. و به این نتیجه رسیدم که تک سلولی ها چه زندگی زیبایی دارن :D 

50 تا عضله که باید بدونی مبدا و انتهاش کجاست. برای کدوم مفصله و روی اون مفص دامنه ی حرکتش چیا هستن و کدوم اعمال رو انجام میده. و بعضی هاشون دو مفصله هستن ، یعنی یه عضله هم رو مفصل زانو کار میکنه و هم رو مفصل ران و حرکاتش رو هر کدوم متفاوته: | بعد میریم رو تحلیل حرکت. یعنی سوال میشه که تو حرکت بارفیکس ، رو هر مفصل ، کدوم حرکت انجام میشه و بعد باید مشخص کنیم کدوم عضلات تو هر مفصل درگیر هستن :| :| 

حالا از تعاریف اولیه و اهرم ها و انواع عضله و....  فاکتور گرفتم :| 

واقعا به خودم حق میدم اگه تو این درس بیوفتم: (

شما بهم حق نمیدین ؟ 

دیروز که اومدیم ، اتاق سرده سرد بود. شوفاژا کار نمیکردن. تو این وضعیت تا صبح صبر کردیم که اقایون تاسیساتی بیان برای بار هزارم درست کنن اینا رو. امروز بعد امتحانی اومدم دیدم بازم اتاقر به گند کشیدن. اب سوفاژ رفته همه جا خیس شده. این سرپرست خنگ هم عین چی وایساده نگا میکنه . خب اسکول اون موکت رو میزدی کنار حد اقل زمین خیس شه پاکش کنیم. خلاصه افای تاسیساتی فرموده که این درست بشو نیست ، لوله کشی مشکل داره.تا اخر این هفته سعی میکنیم بیایم درستش کنیم :|

و اصلا هم تو این اتاق 5 نفر زندگی نمیکنن که فصل امتحاناتشون هست :|:| :|

لباس تکراری: |

یکی از همکلاسی ها که تابستون عروسی کرده بود دعوتمون کرد خونشون. و بیشتر خوابگاهیا دغدغه ی اینو داشتن که چی بپوشن. خوشحالم که اون اخر هفته رو قرار بود برگردم خونه . چون نه حوصله ی دور همی داشتم ، نه فکر کردن به اینکه هیچ لباس مناسبی واسه دورهمی ندارم . خلاصه دوست ما مردد بود که پیرهن مردونه ی دخترونشو بپوشه یا بره یه شومیز نو بخره. یکی از همکلاسیا گفت من یکی دارم اینجا اگه بخوای بیارم اونو بپوش چون من دفعه ی پیش اونو پوشیدم ، به نگین گفتم یه لباس دیگه برام بیاره.  میخواییم عکس بگیریم بزاریم اینستا نمیخوام لباس تکراری تنم باشه.  و هیچکس جز خودم نمیتونه تصور کنه قیافم موقع شنیدن این حرف چطوری شد. اخه میدونین ، نصف عکسای اینستا گرام من با یه کاپشن که نمیدونم چه رنگیه هست که سال دوم دبیرستان خریده بودمش: |:|:|:| 

از اون به بعد ، من اون ادم سابق نشدم: (


من و برنامه هام: |

نمیدونم چرا ولی هر وقت خواستم واسه خودم برنامه ریزی کنم ، یه اتفاقی افتاده که زده همه برنامه هامو نابود کرده. مثلا ماه پیش یه هفته تصمیم گرفتم خرجامو کم کنم . درست فرداش بچه ها گفتن میخوایم واسه استاد تولد بگیریم .  اون هفته بیشتر از هر وقت دیگه ای تو خرج افتادم :| :| 

دیروز تصمیم گرفتم درس بخونم ، صبح زنداییم زنگ زد گفت نهار بیاین خونه ی ما: | :| 

فکر کنم بی برنامه برم جلو سنگین تره: | 

بالاخره بعد مدت ها بارون بارید  البته اگه برف بود خوشحال تر میشدم ولی خب امسال ، دلتنگ بارون هم بودم .

امتحانا دارن شرو میشن و من هنوز هم درس نخوندم . البته خوندم ولی اونجور که باید میخوندم نخوندم . و نگران حرکت شناسی هستم که ترم پیش یک چهارم کلاس با نمره ی زیر 14 پاس شدن و بقیه افتادن :| 

از وقتی هم اومدم فرجه ، مریضم و نمیتونم خوب درس بخونم .