دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی صد و چهل و دوم

امتحان خوب بود. از اناتومی راحت تر بود! 

نمره های شنا اومده.  قبول شدم:  البته نمرم زیاد جالب نیست 

با هم اتاقیام رفتم بیرون و یه روسری واسه مامان خریدم . برگشتنی هم بارون بارید و قشنگ خیس شدیم.  سرم درد میکنه. فکر کنم سرما خوردم.  صبح اتوبوس هم خیلی سرد بود تقریبا داشتم میلرزیدم. ولی با این حال تا,خود ارومیه خوابیدم.

دمای اتوبوس ها اصلا خوب تنظیم نمیشه.  زمستون ها اینقدر گرمه که ادم ذوب میشه و تابستون هم اونقدر سرده که ادم قندیل میبنده . اصن یه وضیه!!! 

مامان قرازه با داییم بره مسافرت. منم,میخوام برم ولی امتحان دارم شنبه.  شدیدا به یه مسافرت نیاز دارم ، یه جایی که ساحل و دریا داشته باشه و گرم نباشه. ولی امسال مسافرت نمیریم: ( 

امروز روز اخر بود.  چقدر احمق بودم که اون همه راهو بخاطرش رفتم و وقتی رسیدم دیدم رفته! کی رفت که من ندیدمش؟ 

خوابم میاد. ولی نمیخوام بخوابم. چون,فردا مجبور نیستم زود از خو اب بیدار بشم . 

دونه ی صد و چهل و یکم

فردا میرم که  کلا برم و بعد 11 روز کلا برگردم.  حس بدی دارم . شاید بخاطر رفتنه شاید هم بخاطر امتحان. هیچی یادم نمیاد از چدیزایی که خوندم. دلم نمیخواد این امتحان خراب بشه. ولی احساس میکنم خراب میشه: ( چقد بده امتحان.  اخه چرا باید امتحان بدیم ؟ هم بع شعور خودشون توهین میکنن  هم به شعور ما.اخه چرا ؟ واقعا چرا؟ کاش زمانی به دنیا میومدم که درس خوندن فقط واسه اشراف زاده ها بود.

ای خدا 

دونه ی صد و چهلم

چرا از الان دارم غصه ی 4 ماه دیگه,رو,میخورم؟ وقتی هنوز هیچی معلوم نیست . اخه چرا اینجوریم.؟؟ باید الان زندگیمو بکنم و وقتی اون موضوع پیش اومد و مشکلی تو کارا رخ داد ، اون وقت غصه خوردن رو,شرو کنم. شاید اصلا اونجور که,من فکر میکنم نشه. شاید شرایط بهتر از تصور من باشه. یا شاید هم بد تر باشه.  ولی هر چی باشه اون موقه باید بهش فکر کنم و یه راه حل براش پیدا کنم.  الان باید به فیزیولوژی فکر کنم.  

اصلا بی خیال همه چی میشم.  هرچه باداباد.  تا اینجا که خدا پشتم بوده و کارام خوب پیش رفته.  از این به بعدش هم هست. این مدت خدا خیلی هوامو داشته (^-^) از این به بعد هم خواهد داشت. 

به قول مامان: سو گلنده یولون تاپار ؛)

خوشم میاد راهکار های خوبی برای راضی کردن خودم دارم: )))

دونه ی صد و سی و نهم

امتحان امروز بد نبود . ولی خوب هم نبود.  پاهام خیلی درد میکنه.  بخاطر 6 ساعت نشستن تو اتوبوس اینجوری شده . خسته ام خسته.  از فردا شرو میکنم به خر زدن واسه فیزیولوژی.  سخت,تر از اناتومیه . سخت,ترین درس این ترمه. 

امروز روز خوبی بود.  دیدن دوستام خوشحالم کرد . کلی هم,خندیدیم باهم. تو خونه هم کلی خندوندم مامان و بابا رو.  کلا بمب شادی خونه منم  : D 




دونه ی صد و سی و هشتم: شال گردنی برای تو!

خاطراتم را لای شال گردنت میپیچم

سرمای زمستان که چنگ انداخت به جانت

سراغش خواهی رفت ،

شال گردنی از خاطرات 

خاطرات من..... 

منی که تنهایش گذاشتی و رفتی 

در سرمای بی پایان تنهایی 

شال گردن خاطرات من

طناب داری خواهد بود 

دور گردنت.... 


دونه ی صد و سی و هفتم

ساعت 12:30 شب . 

من در حال پاک کردن لاک دستام 

مامان در حال دوخت و,دوز 

مامان: چای دم کردی؟؟

من: مگه قرار بود چای دم کنم O_o

مامان : پاشو دم کن هوس چای کردم 

و اینگونه بود که ساعت یک شب دور هم نشستیم و چای نوش جان میکنیم.  جای دوستان خالی (-‿◦)

دونه ی صد و سی و شیشم

خبری نیست . اتفاقی نیوفتاده.  دارم اناتومی میخونم . به زور.  اصلا حوصله ی درس خوندن ندارم.  حسش نیست.  تو این هوا باید فقط خوابید:D 

دونه ی صد و سی و پنجم

بزرگ ترین درد تو زندگی درد بی اینترنتیه   اینترنتم تموم شده  و فعلا بابا حرکتی واسه رفع این مشکل انجام نداده . شیرینی زبونی و دلقک بازی هام هم تاثیری نداشت . من اینترنت میخوااااااااااام :(((  

امتحان شنا رو دادم . خودم راضی بودم . دیروز میخواستم درس بخونم ولی تمام دیروز رو خواب بودم . بعد از دو ماه تونستم به دل سیر بخوابم :D امروز باید بخونم . خوبه امتحانا پشت سر هم نیست و واسه همشون حد اقل رو روز وقت دارم که بخونم . 

برم سر درس و مشقم . باید اسم 200 تا استخون رو حفظ کنم . البته اینا راحت ترین بخشش هستن :| ولی خوبه واسه تئوری ها استرس ندارم ^____^