دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی دویست و پونزدهم

حوصلم سر رفتهههههه

مثلا امروز قرار بود با آبی بریم بیرون که یه جوش گنده و وحشناک زیر چشمش زد که نشد بریم و الان با مشکی قراره برن دکتر: | 

یه بار خواستم برم بیرونااا ای خدا 

مشکی و آبی دوستامن: | هم خوابگاهی ، همسایه ، یه همچین چیزایی 


پ.ن:  هه هه هه هه هه رفتیم بیرون: D

دونه ی دویست و چهار دهم

خب اینجوری هم زیاد بد نیست . واسه خودم میرم میام ، مینویسم پاک میکنم ، قهر میکنم اشتی میکنم ، دلم میشکنه ناراحت میشم به روم نمیارم ، ذوق میکنم ، خوشحال میشم میخندم ، هیچکس هم هیچی نمیفهمه ، نمیبینه ، نمیشنوه. 

خوبه ، سرم تو کار خودمه و کسی کاری به کارم نداره. خوبه. 

چقدر سرد بود امروز هوا. اینم خوبه ! این که زیر پتو سردمه و پاهامو جمع میکنم تو شکمم و با دستام بغلشون میکنم ، خوبه. 

این که میخواستم ساعت 11 بخوابم و الان 1:30 و بیدارم ، خوبه .

همه چی خوبه همه چی .خوبه خوبه خوب 

دونه ی دویست و سیزدهم

دیشب ار سقف خراب ارزویم
خاطرات تو چکید
دست های خسته ام بار دگر
عکس لبخندت کشید
چشم هایم جز دو چشم مست تو
چیزی ندید
قطره های شبنمی با اه سرد
روی عکس تو چکید
در تب و تاب خیالت
خنده ای امد پدید
جای خالی نگاهت در کنار پنجره
لرزاند دلم را همچو بید
خاطراتت میچکید و میچکید و میچکید
دست هایم عکس نگاهت میکشید و میکشید و میکشید 

دونه ی دویست و دوازدهم

ای خدااااااااااا چرا اینقدر بی حوصلم امروز: (((((((((((

اگه بخوام فیزیولوژی رو پاس کنم باید از الان بخونم ولی چرا نمیتونم بخونم: (((((((

دونه ی دویست و یازدهم

  Thirty minute


پ.ن:  همه ی ادما دوست دارن دوست داشته بشن. کی از دوست داشته شدن بدش میاد ؟؟ 

چرا یه هویی دلم اینقدر گرفت؟

دونه ی دویست و دهم

بعلههههه امتحان رشد و تکامل حرکتی کنسل شد 

بریم سراغ سنجش و اندازه گیری :|:|

دونه ی دویست و نهم

بی صبرانه منتظر تموم شدن امتحانات هستم. هر چتد هنوز شرو نشدن ولی میخوام زودتر تموم بشن بیام دوهفته با خیالت راحت تو خونه استراحت کنم و بعدشم ترم جدید شرو بشه. به نظر میاد ترم جدید دوست داشتی خواهد بود برام مخصوصا چهار شنبه ها. ولی از الان دارم رو خودم کار میکنم که اینجوری نباشه. با اینکه کار سختیه ولی همه سعیمو میکنم که تو این جنگ بین احساس و عقلم ، عقلم پیروز بشه!  برای اولین بار میدون رو دادم دست عقلم ببینم میتونه از پس این قلب بر بیاد یا نه؟ 

ولی انگار هنوز نتونسته چون هنوزم دارم به چهارشنبه های پیش رو فکر میکنم . ولی کم کم ، کمش میکنم. من میتونم. باید بتونم. 

اووووف 


دونه ی دویست و هشتم: اشک سرخ

شنیدین میگن طرف داشت خون گریه میکرد؟ من خیلی شنیدم ولی تا حالا ندیده بودم کسی خون گریه کنه. اما دیشب خودمو دیدم که داشتم خون گریه میکردم. مریض بودم و هیچکس حواسش بهم نبود.  هی میگفتم من حالم خوب نیست ولی انگار نا مرئی شده بودم هیچکس نمیدیدتم. اینقدر ضعیف شده بودم که یه گوشه افتادم رو زمین و به بقیه که بدون توجه به من داشتن کارشونو انجام میدادن نگاه کردم. مامان ، خواهرام ، دوستام ، هیچکدوم انگار منو نمیدیدن. یه هو دیدم گونه هام گرم شد و اشکای سرخ رو گونه هام جاری شد. داشتم خون گریه میکردم و به وضوح اینو احساس کردم. چه قدر بی کس و نا امید بودم. لباسای سفیدم رو اشکای خونیم قرمز کرده و بود من همچنان داشتم خون گریه میکردم.... 

البته خواب بود ولی خیلی واقعی و ملموس بود. وقتی از خواب بیدار شدم دیدم چشام خیسه !