دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی دویست و چهارم: تربیت بدنی!

گاهی وقتا یه انتخاب ساده میتونه مسیر زندگی ادمو عوض کنه.  تلنگری که تو زندگی باید میخوردی تا بفهمی زندگی چیه،با یه انتخاب ساده اتفاق میوفته. مثل انتخاب اتفاقی یه رشته که اشنایی باهاش نداری و الان وقتی به گذشته برمیگردی ، میبینی اون انتخابی که شاید اصلا برات مهم هم نبود همون تلنگر زندگیته. وقتی داشتم انتخاب رشته میکردم مشاور گفت تربیت بدنی رو هم بزن. رشته ی نیمه متمرکزه. یه شانس اضافه هست. و بین اون همه رشته ی نیمه متمرکز ، من خیلی اتفاقی و ساده ، تربیت بدنی رو انتخاب کردم. و خیلی اتفاقی، قبول شدم!  

اکثر مردم وقتی اسم این رشته رو میشنون میخندن و میگن هه تربیت بدنی هم شد رشته ؟ میری توپ بازی بابا!  و متسفانه بیشتر افراد تحصیل کرده هم این طرز تفکر رو دارن. البته خودمم تا قبل اشنایی با این رشته ، از این افراد مثتثنی نبودم ولی وقتی وارد این رشته شدم ، دیدم زمین تا اسمون با چیزی که میگن فرق میکنه. 

تربیت بدنی 132 واحد درس داره که همه ی درسا 2 واحدی هستن. فقط بعضی از عمومی ها مثل زبان 3 واحده هستن.  از این 132 واحد 64 واحد عملی هست که 6 واحدش اختیاریه. رشته ها ی ورزشی که یاد میگیریم ، اینجوری نیست که بریم بازی و خوش بگذونیم و الکی الکی بازی کنیم.  تمام تکنیک ها و تاکتیک ها باید به درستی یاد گرفته بشن و یه اشتباه کوچیک تو انجامشون برابر از دست دادن نمره هست.  مثلا تو والیبال وقتی پنجه میزنیم ، اگه بدنمونو کاملا باز نکنیم ، تکنیک اشتباهه و نمره از دست میره! 

بسکتبال ، شنا، امادگی جسمانی ، تنیس ، دو و میدانی ، حرکات موزون ، بدمینتون ، فوتسال و.....  همه ی اینا واحد های عملی هستن. و هر کدوم در هفته دو بار تشگیل میشن. ینی هر هفته 4 روز حد اقل دو تا رشته ی ورزشی هست که انجام میدیم. بعد از عملی ها میرسیم به دروس تئوری. بیشتر درسا مربوط به بدن و سلول و سوخت و ساز بدنه و بعد تخصصی تر میشه. مثلا اینکه وقتی ورزش میکنیم، سوخت و ساز چجوری تغییر میکنه یا عضله ها چجوری حجیم میشن. درسایی که مربوط به مدیریت هستن و فلسفه ی ورزش و انواع فلسفه های دیگه. یه کارشناس ورزشی باید با تمام اسیب هایی که موقع تمرین ممکنه اتفاق بیوفته اشنا باشه و بتونه به موقع عکس العمل نشون بده تا ورزشکار اسیب جدی نبینه 

 واسه همین باید با اناتومی بدن اشنا باشه . تو موقعی که شکستگی یا در رفتگی پیش میاد ، باید بتونه کمک های اولیه رو انجام بده چون خیلی از مشکلات بخاطر درست انجام نشدن همین کمک های اولیه پیش میان . باید بتونه مردم رو قانع کنه که برای سلامت خودشون باید ورزش کنن. خیلی از بیماری ها با ورزش جلوشون گرفته میشه یا با ورزش های مناسب، روندشون کند میشه یا رو به بهبود میرن ، مثل بیماری ام اس! 

شکستگی هایی که گاهی حتی با وجود عمل های سنگین هم خوب نمیشن ، به کمک ورزش میتونن بهبود پیدا کنن. ولی تمام اینا نیازمند اینه که کسایی که این رشته رو میخونن ، سرسری نگیرنش و جامعه به این رشته بیشتر احترام قائل بشه. جامعه به دکتر و مهندس نیاز داره ولی این پزشکا و مهندسا اول باید جسم سالمی داشته باشن که بتونن به خوبی کارشون انجام بدن. و این تخصص ماست.  که به مردم راه های تندرستی رو نشون بدیم. راه هایی بدون دارو ها ی شیمیایی و بدون عمل های سخت.  راه هایی که همراه با لذت و شادی هستن و در عین حال ، باعث سلامتیشون میشه. تربیت بدنی یه جنگ نرم با بیماری هست که اگه درست و به موقع و مداوم انجام بشه ، همیشه پیروز جنگ خواهد بود.


دونه ی صد و دویست و سوم

من از خواستن تو ،

دست بر نمیدارم. 

غرق میشوم در چشمانت،

تا بیایی و نجاتم دهی ،

میدانم هرگز نخواهی امد ،

و چه مرگ شیرینیست ، مردن در چشمان تو....

دونه ی دویست و دوم : خونه ی جدید

و بلاخره پس از یه ماه ، دیروز برگشتم خونه. خونه ی جدید خوبه.  شبیه همون خونه قبلیه فقط بزرگ تر از اونجا. دیروز رو خیلی دوست داشتم. وقتی رسیدم خونه و مامان چشماش برق زد و کلی بوسیدم . خالم که خونمون بود و اونم کلی بوسیدم و بعد خواهر عزیزم که از اتاق پرید بیرون و بغلم کرد و گفت بریم اتاقتو نشون بدم. و وقتی در کمد رو باز کردم ، پرهامی که از کمد پرید بیرون: )) خیلی لحظات خوب و شیرینی بود خیلی. اینکه خواهر بزرگم تولد شوهرشو سه روز عقب انداخته بود تا منم باشم و با شام و کیک اومد. حرفای زیادی که زدم و حرفایی که شنیدم. صورت شوهر خواهرم که بعد بریدن کیک بچه ها بهش رحم نکردن و گوشاشم خامه ای شده بود: )))) عاشق همشونم همشووووون. و پارسای شیرینم که از دیشب همش دور و برم میپلکه و هی میاد بغلم و پرهام که هی میگه دلم برات تنگ شده بود و کی میری ، کی میای ، این دفعه زود بیا. و امروز که مادر بزرگم اومد و.... 

امروز هم همه اینجان. مثل همه ی پنج شنبه ها که دور هم جمع میشیم و چقدر دوست دارم این دور همی ها رو. چقدر خوشحالم که خدا همچین خانواده ای بهم داده. کسایی که وقتی اسممو صدا میزنن  لبهام خود به خود میخندن. 

و چقدر خوبه که یه هفته اینجام. 

امیدوارم مثل من روزای شادی رو بگذرونید ؛)

دونه ی دویست و یکم

هی من میخوام از سختی ها نگم هی اینا نمیزارن. مثلا اومدیم دانشگاه دولتی خیر سرمون هر روز یه برنامه داریم. اون از اوایل ابان و شوفاژا که همشون خراب بودن و یه هفته هممون یخ بستیم. اون از اب حموم که همیشه ی خدا سرده. اون از برقا که ساعت 11 شب میره تا 6 صبح نمیاد. حالا اینا به کنار. شاید بشه با اینا کنار اومد ولی قط شدن اب رو کجای دلم بزارم؟ از صبح ساعت 7 اب قطعه و هنوزم درست نشده. یه مخزن اوردن گذاشتن وسط حیاط. اب یخخخخ تو این سرما. رفتم یه بطری اب بیارم از اونجا تا اینجا دستام یخ زدن. بی حس شده بود دستام. هنوزم گرم نشدن. حالا وضع ما خوبه طبقه ی اولیم اون بیچاره هایی که طبقه چهارن چیکار کنن.  چقدر این پله ها رو بالا پایین کنن بخاطر یه بطری اب. چی بگم اخه چی بگم. فقط میتونم بخوابم وگر نه,از حرص سکته میکنم 

دونه ی دویستم

سلام. ای ام هپی : D 

واسه امادگی جسمانی هر جلسه یه نفر واسه تقویت یه عضله تمرین میاره. شنبه استاد گفت که واسه عضله دالی (دلتوئید) تمرین بیار. عاغا من رفتم اینترنتو گشتم فقط دو تا تمرین پیدا کردم: | 

امروز رفتم و اون دو تا تمرین و با انواع روش ها ارایه دادام: ))) نشسته ، ایستاده ، خوابیده ، با دمبل ، با کش ، با یار و.....  

بعد استاد که واسه همه یه اشکالی پیدا میکنه و میگه بهم گفت خیییلی عالی بودی. هم تمریناتت خوب بود هم کلاس داریت هم نحوه ی بیانت ؛D یعنی نیشم تا بناگووووش باز شده بوداااااا.سروتونین ترشح شده تو بدنم تا یه ماه اثرش نمیره ؛))))

بسی مشعوف گشتم