دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی سی و هفتم

وای خدای من امروز برف بارید  

رفته بودیم خونه ی خواهرم و خونه ی اونا حیاط نداره . از پنجره هم اگه برف ببیاره دیده نمیشه . من رفتم دم در که به جناب شوهر خواهر تو اوردن وسایل کمک کنم و وقتی درو باز کردم دیدم که داره برف میباره . از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم . مثل بچه ها بالا پایین میپریدم  نمیتونید تصور منید چقدر خوشحال شدم . خوشبختانه هوا هم سرد تر شده و اتفاق مورد علاقه ی من ، یخ زدن اب های رو زمین ، رخ داده .ولی بعد از اون برف  ، دیدن اسمون صاف و ستاره های چشمک زن زیاد خوشایند نیست  امیدوارم ابرای سیاه زود تر اسمون شهرمونو بپوشونن و تا میتونن ببارن وببارن و ببارن .


پ.ن : کتابمو خونه ی خواهرم جا گذاشتم  دلم میخواد زود تر تمومش کنم و  برم سراغ کتابای دیگه 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهران شنبه 14 آذر 1394 ساعت 19:25 http://mehran.blogsky.com

اینجا هم هواشناسی زده فردا برفه :)

وای خوش به حالتون .
شهرای اطراف ما همه جا برف میباره ولی اینجا خبری نیست

مگهان جمعه 13 آذر 1394 ساعت 02:29 http://Meghan.blogsky.com

چه اسم بانمکی :) شاهزاده ی برفی؟
منم عاشق برفم و تو یک روز برفی و سرد به دنیا اومدم اتفاقا
دونه های برف برکت باشه براتون:)


منم تو یه روز برفی به دنیا اومدم . البته اون سال اخرین سالی بود که شهرمون یه همچین برف سنگینی رو به خودش دید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد