ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
اسمونو نگاه میکنم . یه تیکه ابر هم وجود نداره . خیلی صاف و اروم . از ارامشش بدم میاد . از دیدن ستاره ها هم بدم میاد . هیچی سر جاش نیست
چاقوی بزرگ اشپزخونه خیلی تیزه . هر وقت میگیرمش تو دستم ، دلم میخواد محکم بکشم به نوک انگشتام . توی ذهنم بار ها و بار ها این کارو کردم . خون گرمی که از نوک انگشام به زمین میزیزه رو دیدم . ولی تا حالا واقعا امتحانش نکردم . یه روزی اینکارو میکنم . شاید همین روزا ....
هوا بهار طور شده بود تو شهر ما امروز
این حرفو نزن...تو اون لحظه جوری پشیمون میشی که نگو
توکلت به خدا باشه...اینجور وقتا قران رو باز کن حداقل معنی یک صفحش هم شده بخون
ممنو ن از راهنماییت عزیزم