دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی چهل و هفتم

دیشب وقتی من میخوابیدم برف بند اومده بود . صبح که بیدار شدم همه جا سفید بود  

ساعت 8 کلاس داشتم . اول فکر کردم نرم . خیلی خوابم میومد و سردم بود ، ولی بعد گفتم که همچین فرصتی معلوم نیست دیگه کی گیرم بیاد . واسه همین اماده شدم و رفتم دانشگاه  و کلاس تشگیل نشد چون فقط 4 نفر بودیم ! فکر کنم استاد هم به خودش زحمت نداده بود که بیاد دانشگاه .

 خلاصه یه ساعت تو دانشگاه پرسه زدم . تو اون یه ساعت برف هم  بارید  ادم برفی متحرک شده بودم  

ساعت 9 رسیدم خونه و مستقیم رفتم تو سمت رخت خوابم و خوابیدم . سرما بی حسم کرده بود . مثل اون مگس هایی که اوایل زمستون دنبال یه جای گرم میگردن و وقتی پیداش کردن ، دیگه از جاشون بلند نمیشن تا یه مگس کش بیاد سراغشون ، منم تا ساعت 11 تو تخت گرمم خوابیده بودم  تا این که سر و کله ی سه تا مگس کش پیدا شد  خواهروسطیم  و بچه های خواهر بزرگ ترم . اومدن که ادم  برفی درست کنیم  

کلی لباس پوشیدیم و رفتیم حیاط . قیافه هامون واقعا دیدنی بود ! بچه ها که فقط چشماشون بیرون بود  من وخواهرمم که باید میدید تیپمونو 

یه ادم برفی کوچولو درست کردیم  . خیلی کوچولو شد چون برف کم بود . ولی خوش گذشت 

چای مامان وقتی خسته و لرزون اومدیم  خونه چه قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر چسبید !

امروز روز خوبی بود . کلی خوش گذشت و کلی خندیدم باهم . امروز تو دفتر خاطراتم یه روز ستاره داره !

این پست رو از ساعت 4 دارم مینویسم ولی همش واسه یه کاری صدام زدن و موند تا الان . 

به نظر من بهترین هدیه ای که اسمون میتونه به زمین بده ، اشکای یخ زدش هستن 

بازم دره برف میباره 

نظرات 1 + ارسال نظر
بهزاد سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 23:40 http://anahno.blogsky.com

من که از مادرم 10-11 ساعت راه دورم دلم براش تنگ شد با این پست دو ماهه نرفتم تا 13 بهمن هم اینجام میشه خیلی ماه . البته در وحله دوم دلم برا چایی هاش و قرمه سبزی و... تنگ شده

اوووووووووووووووو 2 ماه !!
بعله غذاهای مامانا بهترینن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد