دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی نود و دوم : سلام :D

سلام من اومدم 

خیلی ممنون از دوستانی که تو این مدت بهم سر زدن 

جمعه حدودا ساعت 4 رسیدیم خوابگاه . چه خوابگاهی ... داغوووووووووووووووون و کثیف  اصلا نمیتونستم اونجا بمونم . زنگ زدم به دوستم که یه جا تو خوابگاه خودشون برام نگه داشته بود . قرار شد فعلا بریم اونجا تا شنبه کارای انتقال رو انجام بدیم . با خوابگاه قبلی قابل مقایسه نبود اصلا  خیلی بهتر بود . شب اول اصلا نتونستم بخوابم . ساعت 8 و نیم صبح هم کلاس داشتم . صبح شد و با دوستم رفتیم دانشگاه . قرار شد بعد کلاس بریم امور خوابگاه ببینیم میشه عوض کرد خوابگاهو یا نه . رفتیم پیش مسعول امور خوابگاه که یه خانم بد اخلاقه . شرایطمو گفتم بهش گفت که اصلا امکان نداره یکم اسرار کردم اخر سر گفت اگه رئییس دستور بده میتونم انتقالت بدم . برین پیش اون . اقای رئییس هم تشریف نداشتن واسه همین موند واسه یک شنبه . یک شنبه رفتم یه ساعت منتظر موندم تا اقا ی رئییس تشریف اوردن . شرایطمو بهش گفتم و گفت که چند دقیقه بشین الان میم مشکلتو حل میکنیم . خلاصه مشکل خوابگاه حل شد  راحت تر از اونی بود که فکرشو میکردم . البته باید بگم که اقای رئییس بر خلاف تصور من ، یه اقای مهربون بود . از اون ادمایی که اگه کاری از دستشون بر بیاد کوتاهی نمیکنن . خیلی ممنوم ازش  این مشکل حل شد . 

دوشنبه بارون بارید . کلی زیر بارون راه رفتم . حس خوبی داشت . وقتی بارون میباره میشه تو هر قطرش خدا رو دید . اون روز ، تو اغوش خدا گم شده بودم . خیلی شیرین بود ...

اون روز بعد از اسمون ، نوبت باریدن من شد . اینقدددددددددددددددددددددر دلم گرفته بود که داشتم خفه میشدم . کلی گریه کردم . یکم اروم شدم ولی حالم خوب نشد . دلتنگی خیلی بده . خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد بده  تا حالا این مدت از خونه دور نبودم . این هفته خیلی سخت گذشت برام و خیلی طولانی ...

سه شنبه که  از خواب بیدار شدم چشمام پف کرده بود. خدا یا اینو کجای دلم بزارم  با همون چشما رفتم دانشگاه  

دیروز هم کلی گریه کردم . به خواهرم زنگ زدم و باهاش حرف زدم و کلی گریه کردم و اروم شدم  اصلا نمیدونم چه مرگم بود 

دانشگاه خوبه . استادهامون هم خیلی عالی هستن  

فردا دوباره برمیگرم ارومیه  امیدوارم این هفته اون حسای بد رو نداشته باشم 


نظرات 9 + ارسال نظر
هاتف یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 19:02 http://hatef92.ir

سلام.
ممنونم از نظر بسیار زیبای شما..
بله من هزاران کیلومتر دورترم ..
و واقعا سخته اما خب چه کار میشه کرد باید تحملش کرد
به بخش کتاب خوانی برید و نظرتون رو و نقدتون رو در لینک مورد نظر بنویسید .. تا نظرشما در صفجه محصوص کتاب نوشته بشه

خواهش میکنم
بله کاریش نمیشه کرد
بله حتما

مجتبی شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 21:56 http://isfahaneman.blogsky.com

شاد و سلامت باشید

ممنون

بانو جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 14:31 http://khaterateman95.blogsky.com

الاان باز رفتی خوابگاه؟

اره

بهزاد جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 01:57 http://anahno.blogsky.com

یعنی انقدر برا یه دختر سخته!؟؟!

بانو پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 23:59 http://khaterateman95.blogsky.com

سلام به روی ماهت رسیدن بخیر
برو حالشو ببر اونجا کسی به کارت کاری نداره والاا :))
خب خوابگاهت که حل شد رییس خوب که دارین استادا خوب که دارین
وقتی چشمات پف کرد قاشق بزن تو آب یخ بعد بزن چشات :)
از دانشجوها چیزی ننوشتی ها دیگه دیگه :))

سلام
اره والا

LO0OVE پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 21:12 http://maloosak.69.mu

خیلی از سایتتون خوشم اومد موضوعاتشو متنوع ترکنین بهتره
از ته دل خیلی دوست دارم شما هم به من سر بزنید
6518

هاتف پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 18:42 http://hatef92.ir

یکی از تصایر رو دیدم .. اما تایید نمی کنم چون می خوام به صورت تخصصی از شما تشکر کنم .. منتها ما بقی باز نشد لطفا جای دیگه آپلودش کنید ممنون میشم..
می خواهم توی اون بخش ویژه تصاویر زیبا رو قرار بدم ..

بله حتما
خیلی هم عالی

هاتف پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 18:36 http://hatef92.ir

سلام . خوشحالم که هر زمان که هست اینترنت دارید و می توانید در طرح کتاب خواندن شرکت نمایید
تشکر از شما ... هم بابت فعال بودن و هم بابت نظر زیبا

خواهش میکنم

فاطمه پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 15:27 http://a-sweet-love.blogsky.com

آخی
عزیزم
من 4 سال دبیرستانم و خوابگاه بودم .. تازه سنم کمتر بود ..
کم کم برات عادی میشه همه چی ..
بعدا دلتنگ این روزا میشی ..
پس سعی کن خوش بگذره و خاطره های قشنگ بسازی

باااااااشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد