دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی صد و هشتم

پس فردا دارم میرم . فکر میکنم وقتی برم اونجا روحیم بهتر میشه . این اولین عیدیه که 181 کیلومتر از خونه دور میشم . فاصله ی زیادیه ! 

مامان کلی نصیحتم کرد . وقتی به خواهرم گفتم که نظرت چیه انصراف بدم گفت احماقانه ترین فکره . من همش فکر میکنم که اگه من اینجا نباشم مامان تنها میمونه . همش فکر میکنم خونه بدون من خیلی سوت و کوره . با یانکه وقتی خونه هستم یا میخوابم یا با لپ تاپ بازی میکنم و یا درس میخونم ولی بازم نمیدونم این فکرا چیه .

خیلی میخوام حال و هوام عوض بشه . تو این چند روز سعی کردم این کارو بکنم و تا حدودی موفق بودم ولی همین که فکر رفتن میوفته تو سرم روز از نو و روزی از نو !

امروز با دوستم رفیم دیدن یکی از معلمامون . دیدیمش و حرف زدیم و خوب بود . یه جورایی حالمو خوب کرد . 

گاهی ذهنم اونقدر اشفته و شلوغ میشه که نمیدونم به کدوم موضوع فکر کنم. تو این شلوغی ، گاهی وقتا اونقدر خالی و سوت وکور میشم که انگار یه قاصدکم که با نسیم این ور و اون ور میره . 

امیدوارم اینترنت خوابگاه درست شده باشه .

پ.ن: احساساتم دقیقا احساساتی هستن که روز اول کودکستان داشتم . و روزی که مامان خونه نبود و من مدرسم شیفت بعد از ظهر بود . اون روز مامان خونه نبود که وقتی گفتم خداحافظ بگه به خدا سپردمت  چه احساس بدی داشتم . یادمه خواهرم تا دم در همرام اومد . فکر کنم متوجه شده بود که چشمام خیسن و سعی دارم اشکامو پنهون کنم . 

اون وقتا اجازه نمیدادم کسی اشکامو ببینه . اون وقتا شاید ، مغروز تر بودم یا شاید خجالتی تر . هرچی که بود ، اون وقتا بهتر میتونستم احساساتمو پنهون کنم . الان چرا نمیتونم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 6 + ارسال نظر
Spring prinsecc یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 22:48

انصراف بدترین و احمقانه ترین راهه . خواهرت درست میگه . یاد بگیر رو پای خودت بایستی . یاد بگیر مستقل باشی . منم یه جورایی شبیه تو بودم . اول دبستان که میرفتم به زور از مادرم دل کندم . چند ماه با گریه رفتم و به زور . ولی بلاخره یاد گرفتم من اگه طبق قانون طبیعت برم مدرسه مادرم خوشحال تره ،تا اینکه بمونم خونه پیشش و بی سواد باشم . مطمئن باش مادرت راضی نیست پیشش باشی و پیشرفت نکنی . مادرت وقتی خوشحاله که تو موفق باشی نه اینکه خونه بمونی .

بله میدونم . خواهرم همیشه راست میگه

هاتف سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 17:14 http://hatef92.ir

بسیاز هم عالی ..
همه ما اکثرا این حس ها رو از دوری داریم
ولی باید جلوشون رو گرفت و به پیشرفت فک کرد و ادامه داد

نوید سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 17:14 http://beyondme.blogsky.com

عهههه دو ساعت فاصله زمانی که این کارا رو نداره خب! اگه داری با نت خوابگاه کامنت منو تایید میکنی یعنی یه قهرمانی

ایشالله از این به بعد راحت تر بتونی احساسات رو کنترل کنی ^_^

سه ساعت ! اره نت خوابگاهه
ایشالله

بانو دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 22:13 http://khaterateman95.blogsky.com

بله پرنسس برفیمون هم که رفته :))

اره

بهزاد یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 01:25 http://anahno.blogsky.com

این حس بد منم دارم

بانو شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 22:38 http://khaterateman95.blogsky.com

عه انصراف چیه دختر!!!!!!
اینجوری فقط خودت از زندگی عقب میوفتی...بچسب به درست
الاان هم بهترین موقعیت برای مستقل شدنته :)

اره راست میگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد