دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی صد و دهم

دیروز تولد یکی از بچه ها بود . البته تولدش 7 فروردین بود ولی جشنشو دیروز گرفتیم و کیک رو هم بچه ها دقیقه ی نود رفتن گرفتن . خوب بود خوش گذشت . امروز تو دانشگاه هم اتاقیم رو دیدم و چون هیچکدوممون غذا رزرو نداشتیم ، رفیم سلف دامپزکی و دلی از عزا در اوردیم  بعد رفتم کلاس و داشتیم یه سلفی دسته جمعی میگرفتین که بابا لنگ دراز وارد شد  صحنه ی جالی بود . یه پوزخند نمکینی تحویلمون داد و رفت سر درس . چند نفرو کشوند پای تخته و ازشون سوال پرسید ( انگار بچه دبستانی هستیم  ) و هیچکس هم چیزی بلد نبود  . اخر کلاس هم گفت از هفته ی بعد هرکی نتونه سوال رو جواب بده یه منفی میگیره و هر منفی مساویه با کسر نیم نمره از نمره ی امتحان !!!!!!!!!!!!!! 

بعد کلاس رفتیم جلو بوفه و بستنی خوردیم . البته من نسکافه خوردم چون سرما خوردم و گلوم درد میکنه  تو اتوبوس هم کلی با یکی از همکلاسیام حرف زدم . ما هممون ترکیم و اون کرده و از اونجایی که هیچی از حرفای ما نمیفهمه خیلی حوصلش سر میره . اومدم خوابگاه و شام کته درست کردم  خوب شد فقط یکم نمک نداشت و یکم زیادی پخته بود  

کم کم داره از اینجا خوشم میاد و دارم عادت میکنم بهش . الکی خوشحالم . امیدوارم اینجوری بمونم  

نظرات 2 + ارسال نظر
Spring prinsecc یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 22:33

آفرین همینطوری ادامه بده . برو خدارو شکر کن حداقل زبون اطرافیانتو میدونی

خخخخخ اره اون روز خوب بید

بهزاد شنبه 21 فروردین 1395 ساعت 23:34 http://anahno.blogsky.com

داری به روزهای اوجت برمیگردی

شاید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد