ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
چرا از الان دارم غصه ی 4 ماه دیگه,رو,میخورم؟ وقتی هنوز هیچی معلوم نیست . اخه چرا اینجوریم.؟؟ باید الان زندگیمو بکنم و وقتی اون موضوع پیش اومد و مشکلی تو کارا رخ داد ، اون وقت غصه خوردن رو,شرو کنم. شاید اصلا اونجور که,من فکر میکنم نشه. شاید شرایط بهتر از تصور من باشه. یا شاید هم بد تر باشه. ولی هر چی باشه اون موقه باید بهش فکر کنم و یه راه حل براش پیدا کنم. الان باید به فیزیولوژی فکر کنم.
اصلا بی خیال همه چی میشم. هرچه باداباد. تا اینجا که خدا پشتم بوده و کارام خوب پیش رفته. از این به بعدش هم هست. این مدت خدا خیلی هوامو داشته (^-^) از این به بعد هم خواهد داشت.
به قول مامان: سو گلنده یولون تاپار ؛)
خوشم میاد راهکار های خوبی برای راضی کردن خودم دارم: )))
من بعد حضور بزنید بدونم اومدید
:)) چشم
دقیقا ... آب وقتی میاد راهشو پیدا می کنه ...
حتما باید عصبانی می شدم تا میومدی؟
بعله.
عصبانی شدین؟ شرمنده
؛)
(^-^)
والاااا
بیخیال آینده ، الان رو بچسب باهاش آینده ت بساز
اوهوم
از چی نگرانی ؟؟
از خوابگاه و اینا یا کلا دور شدن از خانواده ؟؟
بنظرم باید کنار این چیزای بد ؛ گاهی تلنگری بزنیم به چیزهای
خوب مثل فکر کردن به این که از 9 ام به بعد دیگه میای خونه و
میتونی با خیال راحت ؛ که نه درسی هس نه کنکوری ؛ بری خوش گزرونی با خانواده . واست آرزوی موفقیت میکنم دوستم .
کلا همه چی نگرانم میکنه,ولی دارم روش کار میکنم که درست شه(*^_^*) مرسی عزیزم