دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی بیست و شیشم

دلم نمیخواد اینجا تنها باشم . واقعا دلم نمیخواد ، حتی اگه سه روز باشه .احساس میکنم الانه که قلبم منفجر شه :( احساس میکنم همه تنهام گذاشتن درست زمانی که بهشون احتیاج داشتم ، زمانی که اصلا مناسب تنهایی نیست . 

از دوستانی که لطف کردن و نظر گذاشتن  ممنون . دلم میخواد جوابی واسه نظرات بنویسم ولی چیزی به فکرم نمیرسه . بعدا تاییدشون میکنم . 

چه قدر بدن این روزا ....

دونه ی بیست و پنجم

دلم گرفته :( دلایل زیادی داره ولی حوصله ی نوشتن ندارم . دارم ماکارونی درست میکنم واسه شام :(

دونه ی بیست و چهارم : زندگی کن و لبخند بزن ...

تصمیم گرفتم از زندگیم لذت ببرم تو هر شرایطی حتی از سختی ها و ناراحتی هاش . همون کاری  همیشه انجام میدادم . همیشه میخندیدم حتی تو لحظاتی که خیلی غمگین بودم . از تنهاییم هم لذت میبردم . شعار من تو زندگی اینه :"زندگی کن و لبخند بزن ،بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا "  چند وقتی بود که فراموشش کرده بودم خوشحالم دوباره پیداش کردم . مگه من چند بار قراره تو این دنیا زندگی کنم . مگه این روزا چند بار تکرار میشن؟؟  میخوام از همه لحظاتش لذت ببرم . 

و اینکه دیگه گریه نمیکنم ، هرگز . مثل  قبل . 

این بود تصمیم من :D

پ.ن : جیم گفت امروز آخرین جلسه هست . دیگه باهاش کلاس نداریم . جیم پر :(((( دلم براش تنگ میشه :( 

بهترین دیالوگ امروز:

+ خانم ..... این بچه ، بچه ی خانومای کلاس ماست ؟

نه ، خانومای کلاس ما بچه ندارن .