دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی صد و پنجاه و چهارم

نمیدونم چرا ولی از بچگی علاقه ی خاصی به کشور های اسیای شرقی داشتم. بزرگ تر که شدم این علاقه محدود شد فقط به یه کشور. کره. گاهی ادم هیچ توضیحی در مقابل چیزایی که دوست,داره ، نداره., علاقه ی من به کره  هم همینطوره ! زبونشونو خیلی دوست دارم و به لطف فیلم هایی که تا حالا دیدم یه چیزایی یاد گرفتم ولی الفباشون رو بلد نبودم. تصمیم گرفتم یاد بگیرم و تقریبا از دوهفته پیش شرو کردم. ولی چند روزی هست که کنار گذاشتمش.  خوب یاد بگیرم که چی بشه ؟ به چه دردم میخوره ؟ تمام چیزایی که,تو این 20 سال یاد گرفتم به چه دردم خوردن ؟

احساس میکنم یه ادم به درد نخورم که الکی روزا رو شب میکنه,و,شبا رو روز . روز ها عین هم تکرار میشن و من به اجبار باهاشون همراهم. مثل یه حباب که رو هوا معلقه و باد این طرف و اون طرف میبرتش و هر لحظه ممکنه بترکه و چیزی ازش باقی نمونه.  هیچ چیز. 



نظرات 8 + ارسال نظر
نوید سه‌شنبه 29 تیر 1395 ساعت 22:09 http://navidnekouee.com

مهم اینه آدم از کاری که میکنه لذت ببره... به این میگن زندگی. زندگی همون لحظه ای هس که داری چیزای جدید یاد میگیری :)

به به نوید خان از این ورا,
بله همینطوره ولی اگه همراه این علاقه یه انگیزه قوی باشه لذتش بیشتر بیشتر میشه

علی امین زاده سه‌شنبه 29 تیر 1395 ساعت 14:17 http://www.pocket-encyclopedia.com

اصلاً اینجوری فکر نکن.
اولاً: خدا رو چه دیدی شاید یه روزی به دردت خورد.
ثانیاً: گاهی برای دل خودت یه کارهایی بکن تا از زمانی که براش گذاشتی لذت ببری.

(^_^)

هاتف دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت 18:43 http://hatefblog.in

یادت باشه که همیشه هر چیزی ممکنه به درد آدم بخوره .
همه کشور ها زیبا هستند ...
به نظر من ..
به جای نوشتن این حرف ها ادامش بده ..
حتما روزی به دردت می خوره

امیدوارم به,دردم بخوره

نادیا شنبه 26 تیر 1395 ساعت 19:38 http://world94.mihanblog.com/

سلام داشتم رد میشودم که یهو چشمم خورد به این پست شما من هم به کشور ژاپن علاقه دارم فرهنگ شون خیلی نزدیک به فرهنگ ایران البته باید گفت نسل جدید ژاپن دیگه اینطور نیست من چند وقت خودم رو مشغول به یادگیری زبان ژاپنی کردم و قصدم این بود که برم امــــــــا خب نشود قبلا بخاطر خانواده نرفتم بعدشم که اصلا ژاپن دیگه با مردم ایران مثل گذشته رفتار نمیکنه و هرکی میره دیپورتش میکنه فقط باید توریست باشی هی روزگار:(
.
این احساس رو تنها شما ندارید خیلی از افراد دارن چرا؟!
بنظر من این برمیگرده به زندگی سخت ما انسانها واقعا اطرافیانمون نزاشتن زندگی کنیم بخاطر اونها باید تظاهور کنیم شادیم و خنده به لب داشته باشیم هی روزگار.....
.
مچکرم از شما که چند لحظه وقط خودتون رو گذاشتین برای خوندن نظر من براتون بهترین لحظات رو آرزو دارم

چه بد: (
اره همیشه از انجام کارهایی که,دوست داشتیم منع شدیم متسافانه .,هیچکس خودش نیست
ممنون از شما

برگ توت شنبه 26 تیر 1395 ساعت 14:18

همونطور که گفتم در مثل مناقشه نیست .درسته ما نیوتون نیستیم ولی
حداقل از اینجا ب بعد زندگیمون رو میتونیم با دنبال کردن علایقمون اونی
که میخایم بشیم .این نظر منه

بانوی بهار شنبه 26 تیر 1395 ساعت 01:39 http://khaterateman95.blogsky.com

می دونی چیه؛مشکل من و تو اینکه نمی ذارن خودمون باشیم؛ حتی اگه قرار نباشه کار اشتباهی کنیم؛نمی ذارن اونی که می خوایم باشیم؛این هست که احساس خوبی به خودمون نداریم؛چون با اون چیزی که می خوایم زیاد فاصله داریم

اره همینطوره
حتی به خواب و بیداریمون هم گیر میدن

برگ توت جمعه 25 تیر 1395 ساعت 23:25 http://bargetoot.blogfa.com

سلام ؛-)
بنظر من همه چیز رو نباید صرفا بخاطر کاربردش یادگرفت . وقتی نیوتون
داشت با یه سیب و جاذبش سرو کله میزد روحشم خبر نداشت چقدر این
کنجکاوی و علاقش به علم فیزیک کمک خواهد کرد !!!
حالا در مثل مناقشه نیست . این بیست سال چیزهایی که دوس نداشتی رو
یادگرفتی و کاربردًنداشتن حالا یچیزی که میخایو یاد بگیر ،با فرض اینکه
کاربرد نداره ... هم مثل مونته کارلو میتونی پولاتو جمع کنی و بری کره سفر
...اون حس بد هم الان تقریبا تو وجود همه جوونای جامعس .مخصوصا
شهر ما .چون نه تفریح داریم نه درآمد ... سرکوب خاسته های جوانی باعث
دل مردگیمون شده

خب ماها که نیوتون نیستیم. دنبال چیزایی که,دوست دارم برم هم اخرش مثل همینه. در هر حال اخرش که میمیریم این دیگه این کارا واسه چیه اخه.
شهر ما رو که نگو. از همه,چیش بدم میاد

لونااااااااا جمعه 25 تیر 1395 ساعت 17:35 http://Toybox.blogsky.com

سلام.چه خوب نوشتی.منم مثل شما,کاملا درک کردم هم علاقه ب کره هم زبان هم حباب هم اینکه چیزایی ک یاد گرفتیم بدرد نخوره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد