دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی صد و شصت و نهم: هه هه هه هه هه

هه هه هه هه هه 

سلام: D چه خبر ؟ 

دیدین بعضی روزا الکی نیش ادم بازه و بسته نمیشه؟ امروز از اون روزاست. بسی خوشحال و مشعوفم. البته صبح اینجوری نبودما از 11 به بعد اینجوری شدم هه هه هه هه. 

مامان خونه نیست و دارم نهار درست میکنم. البته زیاد اشپزی بلد نیسم ولی از هیچی بهتره ؛) ساندویچ خونگی: D ساندویچ های من خوردن داره هاااااااااااا. 

دیشب خواهرام اومده بودن و خواهر شوهرای گرامی برای بار هزارم کلی به موهای منو خواهرم خندیدن :))) البته به نظر خودمون خیلی هم قشنگه ولی پسر است دیگر!!: ))))))

چقدر خوشحالم که قراره با اونا تو یه خونه باشیم. این بهترین اتفاق تو این چند ماه گذشته بود. بعدا تو ضیح میدم که چی شد که  قرار شد باهم بریم یه جا. غذام سوخت: ))))))

دونه ی صد و شصت و هشتم

یکی از فامیلامون فوت شده دیروز. البته فامیل دوره ولی خب فامیله دیگه. خیلی یه هویی مریض شد و خیلی یه هویی رفت. خیلی یه هویی. مامان و بابا دیشب رفته بودن خونشون و از دیشب حال مامان خیلی گرفته. همش گریه میکنه. البته بیشتر عصبانیه بخاطر بی وفایی و سنگ دلی خواهر و برادر اون مرحوم و دخترش که حالش خیلی بد بوده . وقتی یکی میمیره گریه و زاری چیزی رو عوض نمیکنه ولی ادم باید خیلی سنگ دل باشه که خواهرش اینجوری بره و یه قطره هم اشک نریزه . 

دیشب به این فکر میکردم وقتی یکی عزیزی رو از دست میده چی باید بهش گفت؟ تسلیت میگم ،غم اخرتون باشه ، ما رو هم تو دردتو ن شزیک بدونید؟؟؟  نه ، هیچکدوم از این حرفا درست نیست . به نظرم باید سکوت کرد ، هیچی نگفت. 

براش دعا میکنم. دعا میکنم تو زندگی جدیدی که پیش رو داره ، شاد باشه و خوب زندگی کنه. همون شادی روح! 

ولی زندگی روحی هم جالبه نه؟ اینکه از بالا حواست به همه چی باشه و خیلی چیزا رو بدونی که تا حالا نمیدونستی!