دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی صد و هشتاد و دوم: هنوز هم منتظرم

خورشید طلوع میکند و چشم هایم را باز میکنم . این روز ها حالم خیلی بهتر است!  صبحانه ام را کامل میخورم ، مو هایم را شانه میزنم ، لباس های خوبم را میپوشم و میروم. در خیابان ها قدم میزنم ، سوار اتوبوس میشوم ، سر تمام کلاس هایم حاظر میشوم . مثل تمام ادم هایی که زندگی میکنند ، نفس میکشم ، میخندم! 

مادم فکر میکند فراموشت کرده ام.  گاهی صدایش را میشنوم که نجوا میکند با خدا!  

ولی هیچکس نمیداند هنوز هم به یادت هستم ، هنوز عم کنار من  ، صبح ها از خواب بیدار میشوی ، مو هایم را میبافی ، با هم در خیابان ها قدم میزنیم ، باهم نفس میکشیم و باهم میخندیم!  

هیچکس نمیداند 265 روز از رفتنت گذشته و من تمام این روز ها ، در انتظار بودم. 

هیچکس نمیداند هنوز هم منتظرم وقتی خوابیدم ،در اتاقم باز شود و با نوازش دست های گرمت ، خواب عصر گاهی ام را بر هم بزنی. هنوز هم منتظرم ان لباس سفیدی که تو یرایم خریدی را ، برایت بپوشم و میان اسمان سیاه چشمانت ، بدرخشم. 

هیچکس نمیداند هنوز هم منتظرم... 

نظرات 4 + ارسال نظر
پیک یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 00:43 http://eshtebahinevis.blogfa.com/

تحت تاثیر قرار گرفتم.خیلی واقعی بود

(*^_^*) ممنون

بانوی بهار یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 00:20 http://khaterateman95.blogsky.com

ینی چی گیج شدم...
واقعی بود؟یا فقط دلی بود؟

دلی بود (^-^)

بهزاد جمعه 16 مهر 1395 ساعت 22:44 http://anahno.blogsky.com

اووووف خیلی خوب

。^‿^。

neda جمعه 16 مهر 1395 ساعت 20:35

عالی بوووووووووووووود

مغسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد