دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی دویست و شونزدهم

دلم یه چیزی میخواد که نمیگم چیه 

بعدشم اینکه الان این دوستای بیشعورم دارن تخریبم میکنن.

بعدشم من الان میخواستم کنار یکی باشم و اون بخنده. حتی اگه اون خنده هاش برا من نباشه. درضمن میخوام اون پیرهن زرشکی هم تنش باشه. خیلی بهش میاد. بعدشم اگه خنده هاش واسه من بود بیشتر تر خوشحال میشدم. ولی الان ناراحتم که نه پیششم نه میخنده نه اون پیرهن زرشکیه تنشه نه منو دوست داره. 

اصلا قهرم با همه :(((

نظرات 3 + ارسال نظر
بهزاد پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 00:58

چه بدونم والا حدس زدم فقط :))))

همممم که اینطوررر

بانوی بهار چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 15:02 http://khaterateman95.blogsky.com

زرشکی:دی
تو رو تخریب میکردن؟:|||||| منو بهزاد بیام نابودشون کنیم خخخ

اره زرشکی
خخخخخخخ اره بیاین

بهزاد دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 00:25

وااا چرا تخریبت میکنن !!!? رازت و به کسی که بجا کمک ناراحتت میکنه نگو .
فدا سرت .به چیزایی که داری فکر کن نه به چیزایی که نداری مثل همین مورد زرشکی پوش...(پسرم مگه زرشکی میپوشه :|)
نمیدونم چی میتونم بگم که آرومت کنه فقط میتونم بگم دوست داشتنی هستی کسی که دوست نداره احتمالا اوسکله

شوخی میکردن. کلا رازمو به کسی نمیگم
حالا از کجا فهمیدی پسره ؟؟؟ اره چرا نپوشه؟
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد