ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
گلای سرخ شمعدونی پشت پنجره ی اتاقم پژمرده شده. گل کاغذی خشک شده که چند تا جونه داده بود هم ، جونه هاش خشک شدن.
هوا سرده. پس زمستون این شکلیه !
دلم گرفته ، نمیدونم چرا.
این روزا بیشتر تو لاک خودمم . زیاد فکر میکنم ولی دقیقا نمیدونم به چی. فقط یه هو میبینم یه ساعت خیره شدم به شمعدونی های پژمرده. یا یه هو یه لبخند احمقانه رو لبام نقش میبنده ! گاهی هم چند قطره اشک رو گونه هام میچکه.
هنوز نرفتم دانشگاه. میخواستم فردا برم ولی یکم کار داشتم تصمیم گرفتم یک شنبه برم.
به این فکر میکنم که تو راه ، اتوبوس چپ کنه و بره ته دره. به احتمال زیاد میمیرم. روحم ازاد میشه و نهایتا برای خیلی از سوالای بی جوابم ، جواب پیدا میکنم. باید جالب باشه ! و مردن تو اغوش برف ، خیلی دوست داشتنیه ؛)
من خیلی دوست دارم تو ارتفاعات سرسبز که ابرا بهت خیلی نزدیکن و کلی مه هست بمیرم:دی مرگه شیرینیه:))
اره اینم خوبه
جالبه
من میدونی میخوام چجوری بمیرم
یا میخوام وسط خیابون ماشین بهم. بزنه به وحشتناک ترین و اسفناک ترین شکل ممکن بمیرم
یا وقتی دارم شمعای تولدمو فوت میکنم قلبم وایسه و خیلی اروم سرم بیوفته رو کیک و بمیرم:))
عای عم دیوونه:)
تصادف خوبه ولی وحشتناک و اسف بار نه. یه مرگ رویایی زیر شکوفه ی درختا
دومی هم خوبه ولی افتادن سر رو کیک طنزش میکنه: ))))))))
خدا نکنه دختر