دنیای من
دنیای من

دنیای من

بالاخره امتحانا تموم شدن و نمره هام یکی از اون یکی درخشان تر وارد سایت میشن :|  با این وضعیت میخوام اردشد هم قبول شم -_-

دوره ی  تئوری مربگی گیری هم امروز تشکیل شد. دوره ای که باید 6 جلسه میبود ولی ما سر و تهشو تو دو ساعت هم اوردیم :D نه به این دلیل که بی اهمیته یا دور زده باشیم ، به این دلیل که ما تخصصی تر از اینا رو گذروندیم و تصمیم گرفته شد که,به همین چند ساعت بسنده کنیم تا بریم سراغ دوره ی عملی .,احتمالا اسفند برگزار بشه  . 

الان نه نرفتم میاد ، نه موندم  .  خابگاه تقریبا خالی شده.  فعلا تصمیم گرفتیم تا شنبه بمونیم تا بعد . قطعا بعدش باید برگردم  :| 

 ولی هر چقدر باغچه ی احساساتمو شخم میزنم تا شاید یه حس رفتن پیدا کنم ، بی فایدست . همه جا خالیه خالیه. 

قراره فردا بریم گردش  . گردش هم,که چه عرض کنم خواهر دوستم بسی مشتاقه که یه بار از تاناکورا واسش هدیه بگیرن: | 

واسه همین دوستم میره واسش یه چیزی واسش بگیره. 

داشتم در مورد افکارم حرف میزدم که همین دوست محترم پا برهنه پرید وسط حرفم :| تصمیم,گرفتم دیگه هیچچچچوت ازشون حرف نمیزنم   .  


حیفم میاد ننویسم که امروز با اون پلیور مشکی ، چه قدر قشنگ,شده بود .  سمیه میگه همیشه اونو میپوشید خب ، تو الان میبینی ؟ نمیدونم ، شایدم من امروز جور دیگه ای دیدمش... یه جور قشنگ *^▁^* 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد