دنیای من
دنیای من

دنیای من

[خبرکوتاه بود و تکان دهنده! 
دهه هفتادی ها بین هجده تا بیست و هشت سال سن دارند ودیگه دربازه سنی شیش تا شونزده سال نیستن ! 
چرا اینجوری شد یهو؟] 

یادمه یه روز ، تو زیر زمین تاریک و سیاه و کمی ترسناک خونمون که تابستون های گرم ، هوای فوق العاده ای داشت ، با خواهرام حرف میزدیم راجع به تغییر صده.  و حساب میکردیم که سال 1400 هر کدوممون چند ساله خواهیم بود! 
اون روز به این فکر میکردم که 24 سالگیم چه جوری خواهم بود ؟ خودمو تو یه خونه تصور میکردم که یه هفسین کوچولو چیدم رو یه میز  و دارم موهای دختر کوچولوی 2 سالمو خرگوشی میبندم ! طبق این ایده ، امسال باید دخترم بغلم میبود: ))
خیلی بعید به نظرم میرسید ، حس میکردم قراره خیلی چخته و بالغ باشم ، همونطور که الان در مورد 40 سالگی همچین فکرایی میکنم ...
و یه روزی ، به این روزا فکر خواهم کردم  . و شاید هنوز هم خودمو رو همون دختر کوچولویی تصور کنم که با لباسای ژولیده  تو کوچه این ور و اون میره ، حسرت دوچرخه ی جدید زرد رنگ دوستشو میخوره ، موهای کوتاهشو به زور با یه کش میبنده ولی موهاش کوتاه تر از اونن که بشه بستشون!  
و یه روز که تو اینه نگاه میکنم ، یه پیر زن یا یه صورت چروک ببینم  ، و با خودم فکر کنم  دوچرخه ی قرمزم کجاست ؟ عروسک قشنگم کجاست ؟ توپ قرمزم کجاست ؟ شکلاتایی که قایم کرده بودم چی شدن ؟ خودم کجام ؟؟؟ 
نظرات 2 + ارسال نظر
مترسنج دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 15:15 http://dar300metri.blogsky.com

عمرمون مث باد رفت...حالاکه مسئولای فرهنگی، کار،اقتصاد،آموزش پرورش،وزارت علوم و...هیچکدوم به فکر سرمایه عمر ما نیستن ،خودمون باید آستین بالا بزنیم..

همه ارزویم اما ، چه کنم که بسته پایم

iva9 یکشنبه 11 فروردین 1398 ساعت 18:59 http://pabpa.blogsky.com

برو!
فعلا دارم به همین سنجاقکِ خفته
بر چینِ پرده نگاه میکنم.


برو!
تو را نخواهم نوشت،
دست از سَرَم بردار، برو!


خرداد هم تمام شد،
بچهها دارند از آخرین امتحانِ سال
به خانه برمیگردند.


پایینِ کوچه
زیرِ خنکایِ درختِ پیر
خوابِ دوچرخه و بستنی میبیند
کودکِ فالفروش.


حالا هی بگو پرده
بگو سنجاقک
بگو کیمیا
بگو کلمه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد