ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
روز هایی که از خواب بیدار میشم و خوابم میاد و میخوام کلاس نرم ، به خودم میگم تنبلب نکن پاشو برو ، بخوابی که چی بشه ؟ ( و همزمان یه صدایی درونم میگه ، برم که چی بشه ؟)
امروز ولی خوابم نمیاد در اون حد اما حس تکواندو ندارم . هوا بارونیه و اسمون تاریک ، تو این هوا یا بایدبزنی بیرون پیاده بری واسه خودت و اخر سر یه کافه ی دنج پیدا کنی و یه نوشیدنی گرم بخوری . ویا باید بری زیر پتو و بخوابی !
ولی من امروز میخوام تا 9 لش کنم تو تختم و فکر کنم . گاهی پاشم و در بالکن رو باز کنم و به سبزهای روشن قشنگ خوابگاه نگاه کنم . اگه حوصله داشتم چایی بزارم .
و به زندگی تکراری و کسل کنندم فکر کنم. هر روز صبح از خواب بیدار شو و برو کلاس ، بعد بیا چایی بخور ، یکم با هم اتاقیات مسخره بازی در بیار و بعد برو تو لاک خودت. و هر روز تکرار و تکرار و تکرار.
فکر کردن به تفاوت موقعیت ها رو هم دوست دارم . مثلا الان که من دارم چرت و پرت مینویسم ، یه نفر دیگه داره تصمیم میگیره که واسه کوهنوردی امروزش کفشای سیاهشو بپوشه یا نارنجی ها رو ! و دقیقا تو همون لحظه ، یه نفر به کفشای پاره ی دخترش نگاه میکنه!
به این فکر میکنم که چرا دنیا اینقدر ناعادلانست . بعضی ها میگن این دست خود اماست ، خودشون نخواستن که خوب زندگی کنن . نظریه هایی که اعتقاد دارن محیط نمیتونه باعث بشه که یه نفر پیشرفت کنه و یه نفر پسرفت ! و انسان اراده کنه ال میکنه و...
همه میدونن که این حرفا یه مشت چرت و پرته که تحویل ادما میدن .
و اخر سربه این نتیجه میرسم که ، کی میدونه ؟ شاید این دنیا بهشت و جهنم یه دنیای دیگه باشه ...
لبخند بزن
شاید همین لبخند تو
حالِ دلی را خوب کند ...