دنیای من
دنیای من

دنیای من

این روزا همش در حال رفتنم . یا بهتره بگم در حال ترک کردن . 

یه جاهایی که تموم شدن ولی انگار روحم هنوز مونده اونجا ، چون شبا خوابشونو میبینم . همینطور ادمایی که ترک کردم ، یا شاید اونا ترکم کردن ، شایدهم  هر دو!  

اسباب کشی تموم شد. خونه ی جدید هنوز تکمیل نشده ولی خب چاره ای نداشتیم ، باید میومدیم . نمیدونم به اینجا عادت نکردم هنوز یا چی ، ولی احساس میکنم خوشم نمیاد از اینجا. یه جورایی بی روحه!  شاید چون تا حالا تو اپارتمان زندگی نکردم همچین حسی دارم . یه جورایی حس خلا به ادم میده. شاید هم چون خاطره ای از اینجا ندارم اینجوره . شاید به مرور خوشم بیاد. 

دلم تراس های کوتاه خونه های قدیمی رو میخواد ، که عصرا پتو پهن میکردم و مینشستم و چایی میخوردم. 

اینجا... 



ارامش ندارم ، چون اتاقم به سمت خیابونه ، سر و صدای ماشینا اذیتم میکنه . خوب نیست ، خوشم نمیاد از این سر و صدا ها . 



نظرات 1 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 14:58

چه تصویری.چه آسمونی،چه شاخه برگهایی
خونه ی جدید مبارک
امیدوارم به اینجا عادت کنیدو
درآرامش روزها و
شب ها؛ زندگی کنید

درسته،این آلودگی های صوتی خوشآیند نیست.ولی خب.چاره ای نیست.تمرکز کنید،دونه دونه صدای ماشین رو بخاطر بسپرین.مثلا ما از صدای بوربورینگ میفهمیم ،حاج خسرو پیچید تو کوچه.وبعد لبخندم میگیرهچرا؟چون دادایِ من گفته بود،"حاج خسرو شبیه دزدان دریاییِ"
یا مثلا رئس ساعت ۲بیست دقیقه،یه موتوری تریل باسرعت رد میشه.منو یادِشش سالگی هام و
ترک موتور پدرو
بادی که لای موهام می پیچید و....
راستی؟ما از ویلایی رفتیم آپارتمان،مث الان شما با روح آپارتمانه احساس غریبی می کردیم.البته روح آپارتمان هم...بعد باهم دوست شدیم.صمیمی.وبعد ترکش کردیم و
مجدد ویلایی نشین شدیم
واینکه
ببخشید ،خیلی حرف زدم

خیلی ممنون .
بیشتر ماشینا رهگذر هستن نمیشه صداشون رو شناخت .
خب ما اینقدر سفت و سخت اومدیم که فکر نمیکنم برگردیم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد