دنیای من
دنیای من

دنیای من

صفحه ای از دفتر خاطرات

دیروز داشتم دفتر خاطراتمو میخونم ، به این صفحه رسیدم که 99/12/2 نوشتمش : 


" +بچه ها خابیدن سه تاشونم
-از الان ؟ زود نیست ؟
+خسته بودن انگار ، مهسا و زهرا کلاس بودن فرزانه و من هم استخر ، میدونی که بعد شنا خواب میچسبه
-تو چرا نخوابیدی ؟ خسته نیستی ؟
+هستم
-پس چرا نخوابیدی ؟
+داشتم فیلم میدیدم . خوابم نمیاد.  باید واسه زبان هم انشا بنویسم .
-چه انشایی؟
+مزایای عاشق شدن
-چی میخوای بنویسی ؟
+نمیدونم
-چرا؟
+چون عاشق نشدم
-پس من چی ؟ عاشقم نیستی ؟
+نه
-چرا؟
+چون تو خودمی ! " 


همینجوری که میخوندم فکر میکردم اینو چه روزی نوشتم ؟ کی بوده که همه زود خوابیدن جز من ؟ و به جمله اخر که رسیدم کلی خندیدم به خودم :))) و بعد کم کم اون روز خیلی محو یادم اومد ...

چه روزای خوبی بود ، کاش تموم نمیشد . کاش زندگیم تو اون دوران بیوفته رو لوپ تکرار ! 

جالب تر اینکه بچه ها این انشا رو یادشونه همشون جز خودم :)) 

نمیدونم اخر سر هم چی نوشتم ، ولی یادمه که سر کلاس نخوندمش ... 

اگه مثل کوپر تو فیلم بین ستاره ای تو یه سیاهچاله زمان بیوفتم ، هزار و هزار بار اون روزا رو نگا میکنم و اشک میریزم :( و شاید از پشت دیوارهای زمان سر خودم داد بزنم که احمقققق ناراحت نباش ، قدر این روزا رو بدون ، با پوست و گوشتت زندگی کن این روزا رو ولی افسوس که صدام به اون طرف نمیرسه ...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد