دنیای من
دنیای من

دنیای من

who am i ?

تو شرکت یه اقایی هست ،‌ خریدای شرکت رو انجام میده ، بسته های پستی رو میبره اداره پست و کلا کارش رفت امده ، با یه وانت سفید که فک کنم برا شرکته  . چند روز پیش داشتن حرف میزدن ، مدیرمون میگفت باید فلان جا هم بری و اینا رو هم ببری و اونا رو هم بیاری و ... 

بعد برگشت گفت که من عاشق رانندگی ام ، صبح تا شب رانددگی کنمم اصلا خسته نمیشم  فقط این نگهبان اعصابمو به هم میریزه :)) نگهبانموم یکم پر حرفه :))

و بعد من به این فکر کردم چقد قشنگه ادم شغلی داشته باشه که دوستش داره  و از انجامش لذت میبره 

نمیدونم حرفش صادقانه بود یا نه ، چون ادما بعضی وقتا برای کنار اومدن با شرایط ، وانمود میکنن ازش راضی ان و دوسش دارن . یعنی من خودم گاهی این کارو میکنم ، یه جورایی خودمو گول میزنم ؛ انی وِی ، دلم خاست یه کاری داشته باشم که منم از انجامش لذت ببرم و عاشق باشم . بعد فکر کردم اصلا همچین چیزی میشه ؟ اگه میشه ، چه کاری میتونه باشه؟؟؟ و به این نتیجه رسیدم که چقد خودمو‌ نمیشناسم !

شب خنک اردیبهشتیتون بخیر ؛) صدای من غریبه با خویش رو از بین انبوهی از لباس نامرتب پخش شده رو زمین میشنوید :D

نظرات 1 + ارسال نظر
archer سه‌شنبه 8 تیر 1400 ساعت 09:42 http://mnevesht.blogsky.com

شمام مثه من شدی. یا کلا دیگه نمیای یا اگه بیای چند ماه یه بار . امیدوارم هر جا هستی و سرت شلوغه خوش باشی

سلاااممممم
نمیدونم سرم شلوغ بود ، فکرم مشغول بود یاچی
مرسیییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد