دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی دویست و هفتم

گاهی وقتا دلم میخواد دست خودمو بگیرمو به خودم بگم : بیا از اینجا بریم . خورشیدکه تابید ، از همه چیز دل بکنیم و بریم به جای دور . جایی که دست هیچکس بهمون نرسه ......


پ.ن : خدا جون امروز به حد کافی حالم گرفته شد . امشب یه خواب خوب میخوام ببینم از همونایی که ارزوشونو دارم باشه ؟ تو رو خدا ...

دونه ی دویست و شیشم: فرجههههههههه

امروز اخرین امتحان عملی رو هم دادیم. اخریش بسکتبال بود. بازی خیییلی شیرینیه و سخت و واسه ادم قد کوتاهی مثل من کمی سخت تر. ولی خوب بود. راضی هستم از خودم. البته باید بگم که استادمون هم فوقالعاده بود.  خیلی خوب یادمون داد خیلی. این ترم در مقایسه با ترم پیش ، مثل بهشت و جهنم بود. این ترمو خیلی دوست داشتم. کلاس شنا ، تنیس ، زبان ، کمک ها اولیه و..... همشونو دوست داشتم و خیلی خوش گذشت بهم.  حتی امتحانامون هم با لذت و شادی برگزار میشدن. البته اگه از دوی 2500 متر تو 11 دقیقه چشم پوشی کنم: | ینی هممون مرگ رو جلوی چشممون دیدیم !! 

امروز بعد از اخرین کلاس با بچه های خودمون برف بازی کردیم خیلی خوش گذشت . دستام کاملا یخ بسته بودن: ))))) و هیچکدوم از گلوله هام به هدف نمیخوردن: | ولی اخری خورد اینقددددر خوشحال شدم ؛))

الان هم تو راه خونه هستم. تا دوهفته ی دیگه که امتحانای تئوری شروع میشن. باید خوب بخونم وگرنه این ترم مشروط میشم با این استادای گرامی که این ترم نصیبمون شده: | ولی اونا رو هم دوست دارم: ) 

دونه ی دویست و پنجم : شاهزاده برفی برگشت

سلام بر دوستان عزیز. من برگشتم. 

اول از همه یه تشکر ویژه میکنم از دوست عزیزم هاتف که زحمت قالب رو کشید و حسابی شرمندم کرد. و یه معذرت خواهی بابت اینکه این مدت اذیتش کردم. 

و جودی عزیز تر از جانم که این مدت یکم ازش غافل بودم. معذرت جودی جان. 

بانوی بهار عزیز و بهزاد و پیک که تو این مدت خوندنم و  بهم انگیزه دادن.  از همشون ممنونم. 

و دیگه اینکه برگشتم و در خدمت شما هستیم ؛)