دنیای من
دنیای من

دنیای من

فرهیختگان بیشعور

بالاخره اومدیم خوابگاه به هوای حرف همکلاسیون که از دهم میریم کلاس. اومدیم افتادیم به جون اتاق. کمدو تمیز کردم ، رودیوار کنار تختم کاغذ کادو چسبوندم . از اون خوشگلا.  قلبی قلبیه.  بعد موکتو شستیم. بدبختی های قرون وسطایی داریم :| 

اومدیم خسته و کوفته مرتب کردن تخت و لباسا و.... رفتم دیدم تو گروه پیام سنجاق کردن که:  دوستان کلاسای سه شنبه و چهارشنبه تشگیل نمیشه :| دوتا از گشادا رفتن به استاد گفتن شهرستانی ها نمیان الکی کلاس تشگیل ندین . خب مرض داری مگه ؟ بعد هم توجیه میکنن که امروز رفتیم کلاسا تشگیل نشد ، ژیمناستیک کار نکردیم حرف زدیم و.... اگه زودتر میگفتن ما هم عجله ای نمیومدیم که به کلاسا برسیم. ساعت هفت خبر دادن :| 

بعد یکی از این رو مخ ها اومده میگه  خب برگردین خونتون . بیشعور علاف.  خلاسه اینقدر حرص کشیدم که نگو. بعدشم رفتم حموم . اومدم از خستگی و عصبانیت گونه هام گل انداخته مهسا میگه رژ گونه زدی ؟ 

من: | 

مهسا: D

رژگونه O_o

امروز وقتی داشتم میومدم مامان گریه کرد! هیچوقت جلو روم گریه نمیکرد. فک کنم این سه چهار ماه رو زیادی عادت کرده بود بهم  . دلم واسش تنگ شد: (

homesick

homesick


.....oh , i wish i was there with you 


یکی از ارزوهای محالم اینه که یه با بزززززززززززرگ داشته باشم  که نصفش درخت پرتقال باشه و  نصف دیگش درخت نارنگی  با یه خونه باغ خوشگل و امکانات زندگی . که تو فصل بهار هر صبح ، با بوی شکوفه های پرتقال از خواب بیدار بشم و اوایل پاییز ، وقتی هنوز نارنگی ها سبزن و ترش ، نارنگی بچینم و پرتقال ها رو بو کنم . و زمستونا درختای بی برگی که خواب بهارو میبینن رو تماشا کنم 


اعتراف

مامان خیلی حساسه رو اینکه چیزی روی فرش ریخته بشه. مخصوصا اگه شیرین باشه. مثل اب میوه . یه لیوان بزرگ ، نسکافه ی شیرین شده ریختم رو فرش: D نمیشد صداشو در نیاورد واسه همین با چشمایی شبیه چشمای گربه ی شرک اعتراف کردم. چیزی نگفت فقط نا امیدانه نگام کرد  :D 

وات د فاز ؟؟؟

دوتا از دوستام که فیزیک میخوندن ، بخاطر سختی درسا و مشروطیت پی در پی ، دوباره کنور دادن . هر دو ریاضی قبول شدن: | یکی ارومیه اون یکی هم شهر خودمون و میخوان برن: |:| 

واقعا نمیدونم فازشون چیه و ارزوی موفقیت هم نمیتونم بکنم براشون چون میدونم امکان نداره تو این رشته به جایی برسن . 

فقط از خدا یه کم عقل میخوام براشون  

خواهرم سرما خورده بود. هی میگفت نزدیکم نیا هی من میرفتم میچسبیدم بهش . اخر سر هم ویروساشو انتقال داد بهم. فقط امیدوارم تا دهم کاملا خوب شه وگرنه تا اخر زمستون کارم در اومده. این ترم شنا هم داریم . نور علا نور میشه. 

باتری گوشیم خراب شده. نمیدونم چرا همش همه وسایلام خراب میشن اونم همزمان!  اینو کجای دلم بزارم: ((


وقتی پاییز عاشق میشه!

درخت گوجه سبز تو باغ ، شکوفه زده  . 

فکر میکنم عاشق شده!