ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
نه حس و حال درس خوندن دارم ، نه عذاب وجدان درس نخوندن میزاره راحت باشم :| شاید هم بخاطر چیز دیگه ای ناراحتم ؛ ناراحت نه از اون ناراحتی ها که غمگین میشی ، یه جوری بی قراری و اشفتگی .
دلم میخواد برم کوه ، رو برفا دراز بکشم اسمون رو ببینم ؛ خونم یخ بزنه رو برفا بمیرم .
هوای مه الود رو دوست دارم .
انگار اسمون میاد زمین و لا به لای ابرا راه میری .
رو زمینی ولی انگار معلقی ، معلوم نیست کسی اطرافت هست ، کسی نیست ، اصلا کجایی ؟ کجا داری میری ؟ مدام جلو رو نگاه میکنی ولی هیچی نمیبینی .
وقتی ابرا میان پایین ، شهر خیلی عجیب میشه .
گاهی میترسی ، از اینکه چند متر جلوتر چی انتظارتو میکشه ، مثل زندگی هامون .
جمعه رو باید تا ساعت 11بخوابی نهار و صبحونه رو یکی کنی ، فیلمایی که چند هفتس دانلود کردی و ندیدی رو ببینی ، به اسمون ابری خیره بشی ، به صدای بارون که از ناودونهای پنجره ی روبه کوچه میاد گوش کنی ، موهاتو دور بیگودی های قدیمی ابری بپیچی تا فر بشه ، یکم به مامانت کمک کنی ، یکم نق بزنی ، یه مدت طولانی لش کنی رو مبل ، فکر کنی به این و اون ، اینه رو پاک کنی تا خودتو غبارگرفته نبینی ، کمدتو مرتب کنی ، اهنگ گوش کنی ، بعضی از خاطراتو مرور کنی و بعد تمام تلاشتو بکنی که از ذهنت پاک شن برای همیشه ، عکسای کویر ببینی و دلت بخواد یه بار هم که شده روی این خاک های زرد قدم بزنی و زیر نور خورشید صورتت بسوزه و قرمز شی ، یه پیامو چند بار تایپ کنی بعد پاک کنی ! اهنگ گوش کنی ...
دیگه چیکارا باید کرد ؟