دنیای من
دنیای من

دنیای من

دونه ی بیستم :روزی خواهد رسید...

روزی خواهر رسید که...

قاصدکان لبخند زنان

خبر امدنت را نوید خواهند داد

به قلب خسته ام !

برف ها ، اب خواهند شد

نسیم ، گیسوان بید را

نوازش خواهد کرد

رنگین کمان ، خواهر درخشید

ان روز ، قلبم با اغوش باز

پذیرای بهار خوهد شد

میدانم عاقبت روزی

با لبخند مهربانت

به این خانه ی غم زده

جانی دوباره خواهی بخشید

ان روز، خواهر رسید....


دونه ی نوزدهم :بگو دوستم داری

           بگو دوستم داری...

                           بگو تا بدانم.....

                                    بیهوده ننوشته ام....

                                                قصه های دلتنگی ام را....

                                                           برای چشمان مهربانت .....



دونه ی هجدهم

امروز صبح یه خوابی دیدم . طبق معمول داشتم فرار میکردم  و چشام گریون بود . رسیدم به یه خیابون شلوغ . خیابون نزدیک خونمون . جلوی یه مغازه ی لباس فروشی وایسادم  و به تصویر خودم که توی شیشه افتاده بود نگاه کردم . 

نمیدونم چرا ولی خیلی نا امید بودم و احساس میکردم خیلی تنها شدم . یه دفه غریبه ی رویا هام ، دستشو انداخت دور گردم . سرمو اروم گزاشت رو شونش و منو برد به سمت خونه . 

تو اون لحظه دلم میخواستم اون خیابون تا ابد ادامه داشته باشه و گریه هام هیجوقت بند نیاد 

ولی حیف که فقط یه خواب بود 

دونه ی هفدهم : برف

من عاشق برفم ، عاشق روزای سرد زمستونی . روزایی که صبح که چشمامو باز میکنم و بیرون رو نگاه میکنم ، همه جا رو سفید ببینم 

روزایی که زیر برف راه برم و همه لبسام سفید بشن  

به نظر من برف زیبا ترین وبهترین هدیه ای هست که خدا میتونه واسه ادما بفرسته 

امیدوارم امسال زمستون پر از برف باشه 

دونه ی شانزدهم : نیمه متمرکز

یه ماه پیش با دوستم نشسته بودیم پشت دانشگاه و حسابی مشغول صحبت کردن بودیم  . اتفاقا اون روز حسابی به خودم رسیده بودم  . سایه ، خط پشم ، رژ گونه و...Hippie

خلاصه جیگری شده بودم واسه خودم . گوشیم زنگ خورد ، خواهرم بود . گفت که نتایج نیمه متمرکزها  اومده و قبول شدم   خیلی شوکه شدم چون اصلا انتظار اینو نداشتم 

نمیدونم از خوشحالی بود یا از ناراحتی یا شاید هم ترس ولی یه دفه زدم زیر گریه . چشمتون روز بد نبینه تمام ارایشام خورد به هم . خط چشما اومد پایین با ریمل قاطی شد . شکل پاندا ها شده بودم . حالا خوبه اون اطرف کسی نبود . 

نیمه متمرکز فقط تربیت بدنی انتخاب کرده بودم . و این یه مشکل بزرگه . چون من اصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلا فعالت بدنی ندارم . 

و مصاحبه ی ما عملیه I'm OK   الان هم دارم اماده میشم ولی برام خیلی سخته . رکورد هام افتضاحه  

ولی تلاشمو میکنم . برام دعا کنین 

دونه ی پانزدهم : مدرسه

داشتم پستای قبلیمو نگاه میکردم دیدم اصلا از مدرسه و کنکور و انتخاب رشته و ... ننوشتم.

از مدرسه خاطره ی جالبی ندا رم . کارا خاصی انجام نمیدادیم . فقط حرف زدنا ، دیر اومدن به کلاس ، پیچوندن صف و زنگ ورزش . کلا بچه ی مثبتی بودم . البته الان هم هستماااا

تو مدرسه شاداب تر بودم و گاهی شیطون . شاید چون به  محیط عادت کرده بودم و دوستای زیادی داشتم . در هر حال دوران خوبی بود . 

سال اخر ینی پیش دانشگاهی کلا جو کلاس عوض شده بود . هیچکس درس نمیخوند . هممون خوب اومده بودیم ولی نمیدونم چرا اخر سر گند زدیم 

ولی بازم نسبت به کلاس تجربی ها که همیشه میزدنشون تو سرمون و همشون ادعای پزشکی داشتن خوب نتیجه گرفتیم . 

وقتی نتایج نهایی کنکور اومد و دیدم که دولتی قبول نشدم خیلی ناراحت شدم . خیلی گریه کردم  ولی واقعا درس نخونده بودم . فقط سه ماه اخر که 20 روز خرداد هم صرف امتحانای مدرسه شد . تو این سه ماه با دوستام میرفتیم کتابخونه  البته بیشتر از درس خوندن حرف میزدیم  واسه همین نتیجه ی خوبی نگرفتم .

در نهایت رفتم دانشگاه ازاد و دارم کامپیوتر میخونم 


دونه ی چهاردهم : بغلم کن

بغلم کن !

بگذار در اغوش تو 

جا بگزارم خودم را 

بگذار دست هایت

دور گردنم حلقه شوند

بگذار این بغض کهنه 

میان بازوانت بشکند

بغلم کن !

اغوش تو 

امن ترین پناهگاه

روز های بارانی من است ...


دونه ی سیزدهم

 دلگیری  که همیشه منتظرت میگذارم ....

اما میدانی ، برای من  ...

تماشای چشمان پراز  انتظار تو ....

زیبا ترین منظره ی جهان است